گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
» « احتجاج آن حضرت در باره توحید خداوند و تنزیه پروردگار از آنچه سزاوار »
« و زوال و از حالی به حال دیگر منتقل گشتن، که در ضمن کلمات و محاورات خود بیان فرموده است » « و حرکت و متغیّر شدن
اشاره






مقام اولوهیّت نبوده و مخصوص مخلوق است؛ از » « احتجاج آن حضرت در باره توحید خداوند و تنزیه پروردگار از آنچه سزاوار »
و زوال و از حالی به حال دیگر منتقل گشتن، که در ضمن کلمات و محاورات خود بیان » « جبر و تشبیه و حرکت و متغیّر شدن
-113 حمد و ستایش مخصوص خداوندي است که ستایشگران از مدحش عاجزند و حسابگران زبردست (1) « فرموده است
نعمتهاي او را احصاء نتوانند کرد، و حقّ انعام و احسان او را افراد مراقب و کوششکنندگان هر چند خود را خسته کنند نتوانند
نمود. پروردگاري که به علوّ همّت و بلند بودن مقصد نتوان ذات پاك او را درك کرد، و به وسیله تعمّق افکار و کنجکاوي عقول
نشود به حقیقت او رسید، خداوندي که براي صفات او حدّ معیّن و مقدار محدودي نیست، و اوصاف او را نشود با لفظ و بیان
معرّفی کرد، و براي صفات او وقت ممتد و مدّت و زمان معیّنی نباشد. مخلوقات را با قدرتش آفرید، بادها را با رحمتش به حرکت
در آورد، و اضطراب و لرزش زمین را به وسیله کوهها، آرامش بخشید. آغاز دین؛ شناختن پروردگار جهانیان است، و کمال
معرفتش تصدیق ذات او، و کمال تصدیق ذاتش، توحید و شهادت بر یگانگی اوست، و کمال توحید و شهادت بر یگانگیش
اخلاص است، و کمال اخلاصش آن است که وي را از صفات ممکنات پیراسته دارند، ص: 433 چه اینکه هر
صفتی گواهی میدهد که غیر از موصوف است و هر موصوفی شهادت میدهد که غیر از صفت است، ( 1) آن کس که خداي را به
صفتی وصف کند وي را به چیزي مقرون دانسته، و آن کس که وي را مقرون به چیزي قرار دهد، تعدّد در ذات او قائل شده، و هر
کس تعدّد در ذات او قائل شود، اجزایی براي او تصوّر کرده، و هر کس اجزایی براي او قائل شود وي را نشناخته است. و کسی که
او را نشناسد بسوي او اشاره میکند، و هر کس به سویش اشاره کند، برایش حدّي تعیین کرده، و آنکه او را محدود بداند وي را به
شمارش آورده و آن کس که بگوید: خدا در کجا است؟ وي را در ضمن چیزي تصوّر کرده، و هر کس بپرسد بر روي چه قرار
دارد؟ جایی را از او خالی دانسته، همواره بوده است و از چیزي به وجود نیامده، و وجودي است که سابقه عدم براي او نیست، با
همه چیز هست امّا نه اینکه قرین آن باشد، و مغایر با همه چیز است، امّا نه اینکه از آن بیگانه و جدا باشد، انجام دهنده است، امّا نه
به آن معنی که حرکات و ابزاري داشته باشد، بینا است حتّی در آن زمانی که موجود قابل رؤیتی وجود نداشت، تنها است زیرا
کسی وجود نداشته تا به او انس گیرد، و از فقدانش ترسان و ناراحت شود. پروردگار متعال خلق را ایجاد نمود و بدون نیاز به
اندیشه، و فکر و استفاده از تجربه، آفرینش را آغاز کرد، و بیآنکه حرکتی ایجاد کند و تصمیم آمیخته با اضطرابی در او راه داشته
باشد، جهان را ایجاد نمود، پدید آمدن هر یک از موجودات را به وقت مناسب خود موکول ساخت و در میان موجودات، با طبایع
متضادّ هماهنگی برقرار نموده و در هر کدام؛ طبیعت و غریزه مخصوص به خودشان آفرید، و آن غرایز را ملازم و همراه آنها
صفحه 135 از 184
گردانید، ص: 434 او پیش از آنکه آنان را بیافریند؛ از تمام جزئیّات و جوانب آنها آگاه بود، و به حدود و پایان
114 - و آن حضرت در خطبه دیگري فرمود: ابتداي عبادت و بندگی ( آنها احاطه داشت و به اسرار درون و برون آنها آشنا بود. ( 1
پروردگار متعال معرفت و شناخت به او است، و ریشه و اساس معرفت خدا توحید است، و نظام و استواري توحید متوقّف است بر
نفی صفات از او، منزّه است خداوند که صفات در او حلول کند، زیرا به حکم عقل هر که در او صفاتی حلول کند مخلوق و
مصنوع است، و نیز به حکم عقل دریافته میشود که خداوند جلّ جلاله خالق است نه مخلوق، و توسّط صنایع و مخلوقات به وجود
آفریننده و خالق آنها هدایت یافته و با کمک عقل و تفکّر توفیق معرفت را پیدا میکنیم، و روي فکر و از راه تدبّر؛ حجّت و برهان
وجود او ثابت میگردد. خداوند مخلوقات را نشاندهنده و نماینده خود قرار داده، و به وسیله آنها از خود پردهبرداري کرده است،
او خداي یکتا و متفرّد در ازلیّت بوده و در آن مقام تنها و بیشریک گشته، و از لحاظ ربوبی هیچ نظیر و مثلی ندارد. خداوند از
لحاظ اینکه اشیاء متخالف و متضادّ را بوجود آورده است دریافته شود که او را ضدّي نیست، و از اینکه میان مخلوقات تقارن (نظیر
115 - و حضرت (1) داشتن و نزدیک به هم شدن) هست معلوم میشود که براي او قرین و نظیري نباشد. ص: 435
علیّ علیه السّلام در خطبه دیگري فرمود: دلیل خداوند آیات او است، و وجود او یگانه برهان هستی او است، و معرفت و شناخت او
توحید اوست، و توحید خداوند تمییز و جدا کردن او از مخلوقات است، و منظور از تمییز و جدا کردن جدائی وصفی و امتیاز در
صفات است نه جدائی و فاصله زمانی و یا مکانی، او پروردگار و آفریننده توانا بوده و عاري از هر خالقی است، آنچه به خیال و
تصوّر آید ذات حقّ تعالی بر خلاف تصوّر و خیال ما میباشد. سپس فرمود: آنکه ذات و حقیقتش شناخته میشود خدا نیست، و
116 - و حضرت أمیر المؤمنین علیّ ( خداوند از راه دلیل و برهان شناخته شده و توسّط معرفت به آثار او پی به وجود او میبریم. ( 2
علیه السّلام در خطبه دیگري فرمود: حدّ و اندازهاي برایش متصوّر نیست و به حساب و شمارش در نمیآید، زیرا ابزار دلیل بر
پیدا شدهاند آنها را « از فلان وقت » محدودیت خویشند و وسائل و آلات به مانند خود اشاره میکنند. همین که میگوییم موجودات
به وجود آمدهاند آنها را از ازلی بودن ممنوع ساختهایم، و هنگامی که گفته « قطعا » از قدیم بودن منع کردهایم و این که میگوییم
کامل میشد دلیل آن است که موجودات به تمام معنی کامل نیستند. ص: 436 با آفرینش « اگر چنین بود » میشود
موجودات؛ آفریننده آنها در برابر عقول تجلّی کرد ( 1) و از همین نظر است که از دیدهاشان با چشمهاي ظاهر مبرّا و پیراسته است و
را ایجاد « سکون » و « حرکت » بر او جریان ندارد، زیرا چگونه میتواند چنین باشد در صورتی که او خود « سکون » و « حرکت » قوانین
کرده است؟ و چگونه ممکن است آنچه را آشکار ساخته در خودش اثر بگذارد؟ و مگر میشود که خود تحت تأثیر آفریده خویش
قرار گیرد؟ اگر چنین شود ذاتش تغییر میپذیرد و کنه وجودش تجزیه میگردد و ازلی بودنش ممتنع میشود و هنگامی که آغازي
برایش معیّن شد انتهایی نیز خواهد داشت. و لازمه این آغاز و انجام؛ نقصان و عدم تکامل خواهد بود. که نقصان داشتن دلیل مسلّم
مخلوق بودن است و خود دلیل وجود خالقی دیگر میشود نه این که خود آفریدگار باشد و سرانجام از این دایره که هیچ چیز در او
مؤثّر نیست و زوال و تغییر و افول در او راه ندارد، خارج میگردد. کسی را نزاده که خود نیز مولود باشد و از کسی زاده نشده تا
محدود به حدودي گردد؛ برتر از آن است که فرزندانی پذیرد و پاکتر از آن است که گمان آمیزش با زنان در باره او رود. دست
اندیشههاي بلند به دامن کبریائیش نرسد تا در حدّ و نهایتی محدودش کند و تیزهوشی هوشمندان نتواند نقش او را در خیال تصوّر
نماید، حواسّ از درکش عاجزند و دستها از دسترسی و لمسش قاصرند، تغییر و دگرگونی در او راه ندارد ص: 437
و گذشت زمان برایش هیچ گونه تبدیل و دگرگونی به وجود نیاورد، ( 1) آمد و شد شبها و روزها وي را کهنه و سالخورده نسازند
و روشنایی و تاریکی او را دستخوش تغییر قرار ندهند او به هیچ یک از اجزاء و جوارح و اعضاء؛ و نه بر عرضی بر اعراض و نه به
تغایر و ابعاض به هیچ کدام وصف نگردد، برایش حدّ و نهایتی گفته نشود و انقطاع و انتهایی ندارد. اشیاء به او احاطه ندارند تا وي
را بالا برند و یا پایین آورند و نه چیزي او را حمل میکند که او را به جانبی متمایل یا ثابت نگهدارد، نه در درون اشیاء است و نه
صفحه 136 از 184
در بیرون آنها. خبر میدهد امّا نه با کام و زبان، میشنود ولی نه به واسطه دستگاه شنوایی که از مجرا، استخوانها و پردهها تشکیل
شده، سخن میگوید، نه این که تلفّظ کند، همه چیز را حفظ میکند ولی نه با قوّة حافظه، اراده میکند امّا نه اینکه داراي ضمیري
باشد، دوست میدارد و خشنود میشود امّا نه از روي رقّت قلب، دشمن میدارد و به خشم میآید امّا نه از روي ناراحتی و رنج و
نه صوتی است که در گوشها « باش » امّا گفتن کلمه «1» « باش پس بلادرنگ موجود میشود » : مشقّت، به هر چه اراده کند میفرماید
نشیند و نه فریادي است که شنیده شود، بلکه سخن خدا همان کاري است که ایجاد میکند و پیش از او چیزي وجود نداشته و اگر
بود خداي دومی میبود!. شایسته نیست گفته شود: پس از نبودن پیدایش یافته. که در این صورت صفات محدثات بر او جریان
مییابد و بین او و حوادث تفاوتی نمانده، ص: 438 و هیچ گونه برتري بین او و مخلوقات نخواهد بود و در نتیجه
صانع و مصنوع و آن که از عدم به وجود آمده با آن که موجودات را از نیستی به هستی آورده یکسان گردند. مخلوقات را بدون
الگو و نمونهاي که از غیرش گرفته باشد آفرید و در خلقت آنها از احدي استعانت نجست. ( 1) زمین را ایجاد فرمود و آن را
نگهداشت بدون اینکه وي را مشغول سازد و آن را در عین حرکت و بیقراري قرار بخشیده و آن را بدون هیچ ستون و پایهاي بر پا
داشت، و بیهیچ ستون و ارکانی برافراشت و آن را از کژي و فرو ریختن نگاهداشت و از سقوط و درهم شکافتن جلوگیري کرد؛
میخهایش را محکم؛ کوههایش را پابرجا؛ چشمههایش را جاري و درّههایش را ایجاد نمود، آنچه بنا کرده به سستی نگرائیده و هر
چه را توانایی داده ناتوان نگشته است. او با عظمت و سیطره خویش بر زمین مسلّط و با علم و آگاهی خود از باطن و درون آن
باخبر و به وسیله عزّت و جلالش بر هر چیز آن برتري دارد، هیچ چیز آن از قلمرو قدرتش خارج نشود و هرگز از فرمانش سر نپیچد
تا بتواند بر او چیره گردد و هیچ شتابگري از چنگ قدرتش نگریزد تا بر او پیشی گیرد، و به هیچ ثروتمندي نیاز ندارد تا به او
روزي دهد. تمام کائنات در برابرش خاشع و فرمانبردارند و در قبال عظمتش ذلیل و خوارند؛ هیچ جنبندهاي قدرت فرار از محیط و
اقتدارش را ندارد، تا به جانب دیگري روي آورد، ص: 439 که از سود و زیان او امتناع ورزد؛ مانندي ندارد تا با او
همتایی کند. و شبیهی برایش تصوّر نشود تا با او مساوي باشد، هموست که اشیاء را پس از هستی نابود خواهد ساخت، آنچنان که
وجودش همچون عدمش گردد. فناء جهان پس از وجود، شگفتآورتر از ایجاد آن از عدم نیست؛ چگونه غیر از این باشد در
صورتی که اگر همه موجودات زنده جهان اعمّ از پرندگان، چهارپایان و آن گروه از آنها که شبانگاه به جایگاهشان بر میگردند و
همانها که مشغول چرا هستند و تمامی انواع گوناگون آنها؛ هم آنها که کمهوشند و هم آنها که زیر کند گرد آیند هرگز بر ایجاد
پشهاي از عدم، توانایی ندارند و هیچ گاه طریق ایجاد آن را نتوانند شناخت، عقول آنها در راه یافتن به اسرار آفرینش آن متحیّر ماند
و نیروهاي آنها ناتوان و خسته شود و پایان گیرد و سرانجام پس از تلاش، شکست خورده و ناتوان بازگردند و اعتراف نمایند که
در برابر آفرینش پشهاي درمانده شدهاند و به عجز از ایجاد آن اقرار نمایند و حتّی به ناتوانی خویش از نابود ساختن آن اذعان کنند.
1) تنها خداوند سبحان است که بعد از فناي جهان باقی خواهد ماند و چیز دیگري با او نخواهد بود همان گونه که پیش از )
آفرینش جهان بوده؛ بعد از فناي آن نیز خواهد ماند. و به هنگامی که جهان فانی شود؛ وقت، مکان، لحظه و زمان مفهومی نخواهد
داشت، ص: 440 اوقات، سرآمدها، ساعات و سالها از بین رفته و معدوم شدهاند. چیزي جز خداوند یکتاي قهّار
نیست همان خدایی که همه امور به سوي او بازگشت میکند، کائنات همان گونه که در آغاز آفرینش از خود قدرتی نداشت به
هنگام فنا و نابودي نیز نیروي امتناع نخواهد داشت، چه این که اگر قدرت امتناع داشت بقاء و دوام آنها ادامه مییافت؛ آفرینش
چیزي برایش رنجآور نبوده و در خلقت آنچه آفریده است فرسودگی و خستگی برایش پدید نیامده است. موجودات را براي
استحکام حکومتش نیافریده و براي ترس از کمبود و نقصان پدید نیاورده، نه براي کمک گرفتن از آنها در برابر همتایی که ممکن
است بر او غلبه یابد و نه براي احتراز از دشمن که به او هجوم آورد، نه به خاطر ازدیاد دوران اقتدار خود و نه پیروزي یافتن و
زیادهطلبی بر شریکی که با او قرین است و نه به خاطر رفع تنهایی و ایجاد فتنهها دست به خلقت آنها زده است. ( 1) سپس
صفحه 137 از 184
موجودات را بعد از ایجاد نابود میسازد امّا نه به خاطر خستگی از تدبیر و اداره آنها و نه براي اینکه آسایش پیدا کند و نه به جهت
رنج و سنگینی که براي او داشتهاند طولانی شدن آنها برایش ملالآور نیست تا به سرعت نابودشان سازد، بلکه خداوند با لطف
خود آنها را اداره میکند و با فرمانش نگاهشان میدارد و با قدرتش آنها را مستقرّ میسازد پس همه آنها را بار دیگر بدون اینکه
نیازي به آنها داشته باشد باز میگرداند، ص: 441 ولی نه براي اینکه از آنها کمکی بگیرد و نه براي اینکه از بیم
تنهایی با آنها انس گیرد و نه از این جهت که تجربهاي بیندوزد. و نه به خاطر آن که از فقر و نیاز به توانگري و فزونی رسد و یا از
117 - و حضرت علیّ علیه السّلام در خطبه دیگري فرمود: ستایش مخصوص خداوندي ( ذلّت و پستی به عزّت و قدرت راه یابد. ( 1
است که حواسّ؛ وي را درك نکند و مکانها وي را در برنگیرد، دیدهها او را نبیند و پوششها وي را مستور نسازد، با حدوث
آفرینش ازلیّت خود را آشکار ساخته و با حدوث خلقت، وجود خود را نشان داده است، همانند بودن آفریدهها دلیل بر آن است که
براي او همانندي نیست، همو که در وعدههایش صادق و بالاتر از آن است که بر بندگان خود ستم کند. در باره مخلوقاتش به عدل
و داد رفتار میکند و در اجراي احکام به عدالت بر آنها حکم مینماید، حادث بودن اشیاء گواه بر همیشگی او و ناتوانی آنها نشانه
قدرت او و نابودي قهري موجودات شاهد و گواه دوام اوست. یکی است امّا نه به شماره، همیشگی است ولی نه این که زمانی
دارد، برقرار است ولی چیزي نگهدارنده او نیست، چشم دل وي را دریابد نه حواسّ ظاهر، ص: 442 آنچه مشاهده
میگردد بربود ولی گواهند نه بر حضور وي. اندیشهها بر او احاطه ندارند بلکه با آثار عظمتش بر آنها متجلّی شده، با نیروي عقل
مسلّم شده، که کنه ذاتش را درك نتوان کرد و اندیشههاي ژرفاندیشی را که ادّعاي پی بردن و احاطه بر کنه ذات را دارند به
محاکمه میکشد! [او بزرگ است] امّا نه به این معنی که حدّ و مرز جسمش طولانی است [او با عظمت است] امّا نه آن عظمتی که
جسدش را بزرگ جلوه دهد، نه؛ بلکه شأن و مقامش بزرگ و حکومتش با عظمت است. ( 1) قسمتی از همین خطبه در استدلال به
پروردگار متعال از راه آفرینش حیرتانگیز بعضی از جانداران هر گاه این مردم در عظمت قدرت و بزرگی نعمت او میاندیشیدند
به راه راست بازمیگشتند و از آتش سوزان میترسیدند، امّا دلها بیمار و چشمها معیوب است. آیا به مخلوقات کوچکش نمینگرند
که چگونه آفرینش آنها را استحکام بخشیده و ترکیب و به هم پیوستگی آنها را متقن گردانیده است و گوش و چشم براي آنان به
وجود آورده و استخوان و پوستشان را نظام بخشیده.
[بیان آن حضرت- علیه السلام- در آفرینش مورچه]
[بیان آن حضرت- علیه السلام- در آفرینش مورچه] به همین مورچه با آن جثّه کوچک و اندام ظریفش بنگرید که چگونه لطافت
ص: 443 خلقتش با چشم و اندیشه درك نمیگردد، نگاه کنید چگونه روي زمین راه میرود و براي بدست آوردن
روزیش تلاش میکند؛ دانهها را به لانه نقل مینماید و در جایگاه مخصوص نگهداري میکند. در فصل گرما براي زمستان و به
هنگام امکان، براي زمانی که جمع کردن برایش ممکن نیست، ذخیره میکند؛ روزیش تضمین گردیده و خوراك لازم و موافق
طبعش آفریده شده، خداوند منّان از او غفلت نمیکند و پروردگار پاداش ده محرومش نمیسازد، گو اینکه در دل سنگی سخت و
صاف و یا در میان صخرهاي خشک و بیرطوبت باشد!. ( 1) و اگر در مجاري خوراك و قسمتهاي بالا و پایین دستگاه گوارشش و
عضلات و اعضایی که براي حفظ این دستگاه آفریده و آنچه در سر اوست یعنی چشمها و گوشهایش، اندیشه نمایی در تعجّب فرو
رفته و به شگفتی خلقتش اعتراف خواهی کرد و از وصف آن به زحمت خواهی افتاد! [و خواهی گفت:] خداوندي که مورچه را بر
روي دست و پایش برقرار و پیکره وجودش را با استحکام خاصّ ی بنا گذارد، از همه چیز برتر و بالاتر است، هیچ آفرینندهاي در
آفرینش این حشره با او شرکت نداشته! و هیچ قدرتی در آفرینش آن وي را یاري نکرده. اگر طریق و راههاي خرد را بپیمایی تا به
آخر برسی همه دلایل به تو میگویند که: آفریننده این مورچه کوچک همان آفریدگار درخت عظیم الجثّه خرما است زیرا با تمام
صفحه 138 از 184
تفاوتهایی که دارند هر دو ساختمانشان دقیق و پیچیده است، و در هر حال موجودات بزرگ ص: 444 و کوچک،
سنگین و سبک، توانا و ناتوان همه در خلقتش یکسانند. ( 1) همین گونه است آفرینش آسمان و هوا و باد و آب، اکنون به خورشید
و ماه، گیاه و درخت، آب و سنگ و اختلاف این شب و روز و جریان دریاها و کوههاي فراوان و بلندي قلّهها و تفرّق و جدایی این
لغات و زبانهاي گوناگون بنگر. پس واي بر آن کسی که ناظم و مدبّر اینها را انکار کند! گروهی میپندارند که آنها همچون
گیاهند و زارعی ندارند و براي اشکال گوناگون آنها آفرینندهاي نیست. اینها براي ادّعاي خود دلیلی اقامه نکردهاند و براي آنچه در
مغز خود پرورانده تحقیقی به عمل نیاوردهاند. آیا ممکن است ساختمانی بدون سازنده؛ و یا حتّی جنایتی بدون جنایتگر پدید آید؟!.
و اگر خواهی در باره ملخ بیندیش که خداوند براي او دو چشم سرخ، دو حدقه؛ همچون ماه تابان و گوش پنهان، آفریده و دهانی
به تناسب خلقتش به او داده حواسّی نیرومند و دو دندان که با آنها شاخهها را چیده و جدا میکند و دو وسیله همچون داس که با
آنها خوراکش را جمعآوري مینماید. کشاورزان براي زراعت خود از آنها میترسند و قادر بر دفعشان نیستند، حتّی اگر همه دست
به دست بدهند، آنها همچنان با قدرت پیش میآیند تا وارد کشتزار شوند و آنچه میل داشته باشند بخورند. در حالی که تمام
پیکرشان به اندازه یک انگشت باریک نیست!. ص: 445 بزرگ و پر برکت است خداوندي که همه موجودات
آسمانها و زمین در پیشگاه او خشوع و سجده نموده و به حال اختیار و اضطرار پیشانی تذلّل به آستان او مالیده و چهره اطاعت و
بندگی به زمین میگذارند، و همه روي تسلیم و ضعف و خوف پیروي و انقیاد او را بعهده میگیرند. پرندگان مسخّر فرمان وي
هستند و او تعداد پرها و موي پرهاي آنها و شماره نفسهاي آنان را احصاء کرده است. عدّهاي را به گونهاي آفریده که در درون
آب زندگی کنند و گروهی در خشکی. روزي آنها را مقدّر فرموده و اصناف آنها را احصاء نموده است. این کلاغ است و آن
عقاب! این کبوتر است و آن شترمرغ، هر پرندهاي را به نامی دعوت کرده و روزیش را تکفّل نموده. ابرهاي سنگین را ایجاد فرموده
و بارانهاي پرپشت و پی در پی از آن فرو فرستاده، قسمت و سهم باران هر مکانی را مشخّص ساخته است و با این کار زمینهاي
خشک را آبیاري نموده و گیاهان را بعد از خشکسالی رویانده است.
[سؤالات راهب رومی از حضرت امیر- علیه السلام-]
118 - و روایت شده که جماعتی از سرزمین روم وارد شهر مدینه شدند و ( [سؤالات راهب رومی از حضرت امیر- علیه السلام-] ( 1
در میانشان مرد دانشمندي از راهبهاي نصاري بود، و در آن وقت حکومت مسلمین به دست أبو بکر بود، راهب با شتر خود که بار
(1) آن طلا و نقره بود به سوي مسجد مدینه که أبو بکر با جماعتی از مهاجر و انصار در آنجا بودند رفت. ص: 446
راهب پس از عرض احترام و اظهار محبّت گفت: کدام یک از شما جانشین پیامبرتان و امین دین شما است؟. حاضرین به جانب أبو
بکر اشاره نمودند. راهب گفت: اي شیخ نام شما چیست؟ گفت: نام من عتیق است. راهب پرسید: نام دیگرت چیست؟ گفت:
صدّیق. راهب گفت: نام دیگر شما چه میباشد؟ گفت: جز اینها نام دیگري براي خود نمیدانم. راهب گفت: شما آن فردي نیستی
که در پی او میباشم. أبو بکر گفت: حاجت و مقصود تو چیست؟ راهب گفت: من از سرزمین روم با این شتر و بار طلا و نقرهاش
بدینجا آمدهام تا از امین این امّت مسألهاي را بپرسم، که در صورت پاسخ به آن مسلمان میشوم و مطیع فرمان او خواهم شد و این
همه طلا و نقره را میان شما پخش خواهم کرد، و در صورت عجز از پاسخ از همان راهی که آمدهام برگشته و اسلام را قبول نکنم.
أبو بکر گفت: آن مسائلی که منظور داري بپرس؟ راهب گفت: بخدا سوگند هیچ سخنی نگویم تا شما مرا از هر تعرّضی امان
1) راهب ) دهی!. أبو بکر گفت: تو در امانی، و هیچ مشکلی نخواهی داشت، آنچه میخواهی بگو؟ ص: 447
گفت: مرا خبر دهید از آن چیزي که براي خدا نبوده و خدا آن را ندارد و آنچه از خدا نباشد و آنچه که خداوند آن را نداند؟. أبو
بکر متحیّر شده و هیچ جوابی نداد، و پس از اینکه زمانی ساکت ماند دستور داد عمر را حاضر کنند، و چون او حاضر شده و
صفحه 139 از 184
پهلویش نشست أبو بکر به راهب گفت: از این شخص بپرس. پس راهب رو به عمر کرده و سؤال خود را تکرار کرد و او نیز از
پاسخ به آن عاجز ماند. سپس عثمان وارد مسجد شد و همان مذاکره سابق میان او و راهب نیز انجام شد ولی عثمان نیز از جواب به
آن سؤال فرومانده و ساکت شد. پس راهب با خود گفت: اینان شیوخ بزرگواري هستند، ولی افسوس که به خود مغرور بوده و
متکبّرند، سپس برخاست تا از مسجد خارج شود. أبو بکر گفت: اي دشمن خدا اگر وفاي به عهد نبود زمین را از خونت رنگین
میساختم. در اینجا سلمان فارسی رضی اللَّه عنه برخاسته و به خدمت حضرت أمیر علیه السّلام رسیده- و او با دو فرزندش حسن و
1) حضرت أمیر علیه ) حسین در وسط خانه نشسته بود- و آن حضرت را از جریان مسجد باخبر ساخت. ص: 448
السّلام با شنیدن جریان برخاسته و رهسپار مسجد شد و حسن و حسین علیهما السّلام نیز به دنبال پدرشان آمدند، تا حضرت أمیر
علیه السّلام به مسجد وارد شد جماعت حاضر با تکبیر و حمد الهی خوشحال و مسرور گشته و در برابر آن جناب همگی برخاسته، و
او را جا دادند. پس أبو بکر راهب را خطاب کرده و گفت: کسی را که تو میخواستی حاضر شد، آنچه میخواهی از او بپرس!.
و نزد « ایلیا » و نزد نصاري « الیا » راهب نیز روي به جانب آن حضرت نموده و گفت: اي جوان نامت چیست؟ فرمود: اسم من نزد یهود
میباشد. راهب گفت: مقام و نسبت تو از پیامبر اسلام چیست؟ فرمود: من پسر عمو و داماد و « حیدره » و نزد مادرم « علیّ » پدرم
همچون برادر پیغمبر هستم. راهب گفت: به خداي عیسی قسم که تو مطلوب من هستی، به من خبر بده از آنچه خدا را نیست و
همان « آنچه خدا را نیست » آنچه از خدا نیست و آنچه خدا آن را نداند؟ فرمود: با فرد خبیر و آگاهی روبرو شدي، امّا اینکه گفتی
عبارت است « آنچه از خدا نیست » 1) و اینکه گفتی ) زوج و فرزند است که خدا را عیال و فرزندي نباشد. ص: 449
خداوند براي خود هیچ شریکی را ،« آنچه خدا آن را نداند » : از ظلم که خداوند در حقّ هیچ کس ظلم روا ندارد. و اینکه گفتی
نمیشناسد. راهب برخاسته و کمربند (نشان مذهبی) خود را باز کرد، و پیشانی آن حضرت را بوسیده و گفت: من شهادت میدهم
که خداوند شریکی نداشته و تنها است و شهادت میدهم که محمّد از جانب خدا به مقام نبوّت مبعوث گشته است و شهادت
میدهم که تو خلیفه و وصیّ پیغمبر و امین امّت اسلامی و معدن دین و حکمت و سرچشمه علم و برهان هستی!. من نام تو را در
خواندهام و من « حیدره » و در کتابهاي گذشته به عنوان « علیّ » و در قرآن به عنوان « ایلیا » و در انجیل به عنوان « الیا » تورات به عنوان
روي اطّلاعات خودم معتقدم که تو وصیّ پیغمبري، و أمیر این حکومت، و از همه به این مکان سزاوارتري، پس جریان امور تو با
این قوم چیست؟ أمیر المؤمنین علیه السّلام جواب مختصري از سخن راهب داد و راهب برخاسته و اموال خود را تسلیم آن حضرت
نمود. و آن جناب علیه السّلام نیز همان لحظه تمام آن طلا و نقره را به فقرا و نیازمندان مدینه تقسیم و از مسجد بیرون رفت. و
راهب؛ مسلمان به شهر خود بازگشت. ص: 450
[بیان آن حضرت علیه السلام در قضاء و قدر]
119 - روایت شده که در حضور أمیر المؤمنین علیه السّلام گروهی مذاکره در ( [بیان آن حضرت علیه السلام در قضاء و قدر] ( 1
پیرامون نسبت دادن عدل و ظلم به پروردگار میکردند، پس آن حضرت از مکان خود برخاسته و به سوي مسجد آمده و بالاي منبر
رفت و پس از حمد و ثناي الهی فرمود: اي مردم! بدانید که خداوند سبحان چون خلق را بیافرید چنان خواست که از نقص به کمال
روند و در آداب و فضائل اخلاقی به مقامی شریف و پایهاي بلند و ارجمند رسند، او میدانست که آنان به کمال مطلوب نرسند جز
به آنکه آنچه مفید براي ایشانست و آنچه مضرّ، همه را به آنان بیاموزد، و آموختن جز به امر و نهی ممکن نباشد، و امر و نهی نیز
جز با وعد و وعید راست نیاید، و وعد و وعید جز با تشویق و تهدید صورت نپذیرد، و تشویق جز بدان چه دل بدان خواهان است و
دیده از آن کامیاب نخواهد بود، و تهدید بر خلاف آن. سپس مخلوق را در این جهان منزل داد و پارهاي از لذّات را به آنان بنمود
تا بر لذّات پاك آخرت که بهشت است راه یابند، و پارهاي از رنجها و محنتها را در این جهان به ایشان نشان داد تا بدین وسیله بر
صفحه 140 از 184
آلام و ناراحتیها و گرفتاریهاي آن جهان که عبارت از دوزخ است پی برند و از این عذاب موقّت بر آن عذاب ابدي استدلال کنند،
و از این رو است که لذّات این جهان ص: 451 همیشه با سختی و رنج توأم است و خوشی و سرورش با اندوه و غم
همعنان. گویند: جاحظ [که خود یکی از دانشمندان متعصّب أهل سنّت است] چون این کلام را از أمیر المؤمنین علیه السّلام در
نوشتهاي دید گفت: این سخن حاوي تمام مطالبی است که تاکنون از معارف نوشتهاند و میان خود گفتگو میکنند. و نیز نقل است
که چون این سخن جاحظ به گوش أبو علی جبّائی [که از سران معتزله است] رسید آن را تصدیق نموده و گفت: در این کلام هیچ
120 - از امام هادي علیه السّلام علیّ بن حسن عسکريّ روایت شده که آن حضرت در ( گونه احتمال زیاده و نقصانی نیست. ( 1
ضمن نامهاي که به أهل اهواز در موضوع نفی جبر و تفویض نوشته بود فرموده: از أمیر المؤمنین علیه السّلام نقل است که مردي
پس از بازگشت از جنگ صفّین از آن حضرت پرسید: یا أمیر المؤمنین خبر بده ما را از جریان حرکت و جنگ با أهل شام، آیا این
روي قضاء و قدر خداوند بود یا نه؟ حضرت فرمود: آري اي شیخ، شما به هیچ تپّه و کوه و درّه و صحرائی قدم نگذاشتید مگر اینکه
1) آن مرد پرسید: پس باید تمام این سختیها را به حساب خدا ) مطابق با قضاء و قدر الهی بوده است. ص: 452
بیاورم، ولی من اجري براي خود نمیبینم!. حضرت فرمود: چگونه مأجور نباشید؛ در صورتی که خداوند متعال براي حرکت شما
که به سوي دشمن میرفتید و براي مراجعت شما که از جنگ بر میگشتید اجر فراوان و ثواب بیشماري قائل شده است و شماها
در این جریان و حالات؛ مجبور و مضطرّ نبودید. آن مرد گفت: چگونه میشود که ما در جریان این سفر و رفتن و بازگشتن مختار
باشیم در حالی که قضاء و قدر الهی ما را به این جریان سوق داده است؟!. أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: شاید منظور تو اشاره به
قضاي حتمی و قدر قطعی و لازم است؟! و اگر چنین باشد هر آینه امر و نهی و ثواب و عقاب و دوزخ و بهشت باطل گشته، و
شخص مطیع و نیکوکار با عاصی و مخالف برابر و مساوي بوده، و ملامت و مذمّت براي شخص بدکار و تشویقی براي مردم
خوشرفتار و نیکو کردار گفته نمیشد، و همچنین شخص بدکردار نسبت به عقوبت و سزاي اعمال بد خود جهت امتیازي پیدا
نمیکرد. این سخن شبیه به عقیده بتپرستان و پیروان شیطان و مخالفین رحمان و تصدیقکنندگان زور و بهتان و دروغ و أهل
ضلالت و گمراهی است!. این جمعیّت مجوس و قدریّه این امّت محسوب میشوند، ص: 453 آنان از این نکته
غافلند که خداوند امر کرده در حالی که به مردم اختیار داده است که روي اختیار خود اطاعت امر کنند، و نهی کرده است در حالی
که نهی او فقط از نظر ترسانیدن است، و تکالیف او سهل و آسان و در حدود قدرت بندگان او میباشد، و مخالفت و عصیان مردم
نه از لحاظ مغلوب بودن و ضعف او است، و اطاعت و فرمانبرداري اشخاص از راه اجبار و اضطرار نباشد، و بعثت انبیاء و ارسال
رسولان امر عبث و بیهوده نبوده و نازل کردن کتاب آسمانی کار لغو و مهملی نیست، و خلق آسمانها و زمین و مخلوقات دیگر را
باطل و بیفائده نیافرید این سخن اشخاصی است که پروردگار جهان را منکر شده و روي عناد و کفر چنین حرفی میزنند، و واي
را تلاوت نمود. ( 1) پس آن مرد در نهایت شادي و «1» باد کافران را از آتش دوزخ!. سپس آیه وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ
سرور برخاسته و این اشعار را سرود: 1- تو آن امامی هستی که با طاعت از او امید داریم که روز قیامت مورد مغفرت خداوند قرار
گیریم، 2- آن بخش از حقایق دین که بر ما مبهم بود تو روشن ساختی، خداوند از ناحیه ما به تو جزاي نیک دهاد، 3- و عذري
4- و هرگز نیست در انجام کار زشت که من مرتکب آن باشم از فسق و خروج از امر خدا و نافرمانی، ص: 454
جایز نیست که بگوئیم نهیکننده از فحشا و منکر خود موجب و سبب آن عمل شود که اگر چنین پنداري داشته باشم بیگمان
شیطان را پیروي کردهام، 5- نه، خداوند دوست ندارد و زشتیها را نخواسته و کشتن ولیّ خدا را از روي ستم و دشمنی هرگز جایز
ندانسته. 6- از کجا دوست داشته باشد که بیشکّ فرمان خداوند صاحب عرش صحیح؛ و خود آن را اعلام فرموده و آشکار ساخته
121 - و نقل است که همان مرد پرسید: اي أمیر المؤمنین آن قضاء و قدري که مذاکره میفرمایید چیست؟ فرمود: قضا و ( است. ( 1
قدر عبارت است از امر پروردگار به طاعت، و نهی از معصیت، و توانائی دادن به بندگان براي اعمال نیکو و ترك افعال زشت، و
صفحه 141 از 184
یاري کردن و توفیق دادن در راه تقرّب او، و کمک نکردن به افرادي که راه معصیت را میپیمایند، و وعدههاي موافق دادن، و
عواقب سوء اعمال مخالف را متذکّر شدن، و ترغیب و تشویق نمودن و تحذیر و تخویف کردن. و همه این معانی قضاي خداوند در
افعال، و قدر او در کردار ما است. و امّا جز این معانی را گمان مکن، زیرا گمان در آن موجب بطلان اعمال تو خواهد شد. آن مرد
122 - روایت شده است که (1) گفت: اي أمیر المؤمنین مرا راحت نمودي، خدا آسوده خاطرت گرداند!. ص: 455
آن حضرت از معنی قضاء و قدر سؤال شد، فرمود: نگوئید که خدا مردم را به خودشان واگذاشته و امور را به ایشان واگذار کرده،
که این توهین به مقام مقدّس اولوهیّت است، و نگوئید خدا مردم را مجبور به معصیت نموده که این نسبت ظلم به پروردگار است،
بلکه بگوئید: اعمال خیر به یاري و توفیق خداوند است، و اعمال شرّ و بد در نتیجه سلب توفیق خداوند از انسان سر میزند، و باید
123 - و أهل سیره نقل کردهاند که مردي نزد أمیر ( توجّه داشت که تمام این امور در مرحله علم خداوند ثبت و نوشته شده است. ( 2
آیا هنگام عبادت او را میبینی؟ فرمود: البتّه، من فردي « اللَّه » المؤمنین علیه السّلام آمده و پرسید: اي أمیر المؤمنین مرا خبر بده از
نیستم که خداي ندیده را پرستش کنم!. آن مرد پرسید: اي أمیر المؤمنین چگونه او را میبینی؟. فرمود: واي بر تو! خداي متعال با
چشم ظاهر دیده نمیشود، بلکه نور عقل با حقایق ایمان میتواند او را مشاهده نماید، خداوند به دلالات آیات خود شناخته و با
علائم روشن خود وصف و تعریف میشود، خداوند را نمیتوان با مردم مقایسه کرده، و با حواسّ ظاهري او را ادراك نمود. آن
مرد بازگشته و گفت: خدا بهتر میداند که رسالت خود را در چه محلّی قرار دهد. ص: 456
[سؤالات عالم یهودي از حضرت- امیر علیه السلام-]
124 - و روایت است که یکی از علماي یهود نزد أبو بکر آمده و گفت: ( [سؤالات عالم یهودي از حضرت- امیر علیه السلام-] ( 1
آیا تو خلیفه پیغمبر این امّتی؟ گفت: آري. یهودي گفت: ما در تورات میخوانیم که خلفاي انبیاء باید اعلم و افضل امّت باشند،
پس بمن بگو که پروردگار جهان در کجا است، آیا او در آسمان است یا در زمین؟. أبو بکر گفت: در آسمان و روي عرش است.
یهودي گفت: در این صورت باید زمین از وجود او خالی بوده، و بنا بر این خداوند باید در مکانی باشد و محلّهاي دیگر از او دور
و کنار باشند. أبو بکر گفت: این کلام از سخنان زنادقه و بیدینان است، از نزد من دور شو و گر نه دستور میدهم که تو را
بکشند!. پس آن مرد در نهایت حیرت و تعجّب برخاسته و در حالی که دین اسلام را مسخره میکرد رفت، و در وسط راه أمیر
المؤمنین علیه السّلام او را ملاقات کرده و بدو گفت: اي یهودي من از سؤال و جواب میان تو أبو بکر مطّلع شدم، و نظر ما این است
که: خداي عزّ و جلّ خود مکان را ایجاد کرده و عاري از مکان است، و او بالاتر و برتر از این است که مکانی او را احاطه کند، و او
محیط بر مکان بوده و همه مکانها نسبت به ذات مقدّس او برابر است. ص: 457 و تو را خبر بدهم از آنچه در یکی
از کتابهاي آسمانی شما وارد شده است که گفته مرا تصدیق میکند، آیا در این صورت سخن مرا پذیرفته و ایمان و اعتقاد به آن
پیدا میکنی؟ دانشمند یهودي گفت: آري. ( 1) أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: مگر در یکی از کتابهاي شما ننوشته است که:
روزي حضرت موسی علیه السّلام نشسته بود فرشتهاي از جانب مشرق به سوي او آمد، و حضرت موسی پرسید که از کجا میآئی؟
آن فرشته گفت: از جانب پروردگار جهان میآیم، و فرشته دیگري از جانب مغرب آمد و چون آن حضرت از محلّ او پرسید پاسخ
داد که از جانب پروردگار متعال میآیدم. و در این هنگام فرشته دیگري از جانب آسمان آمده و در جواب حضرت موسی گفت:
من از آسمان هفتم و از جانب پروردگار جهان میآیم، و فرشته دیگري نیز از طرف پائین زمین آمد و چون آن حضرت از محلّ او
پرسید جواب گفت که من از زمین هفتم و از جانب پروردگار متعال میآیم. حضرت موسی علیه السّلام عرض کرد: منزّه و برتر
است آن خدائی که در مکانی نبوده و مکان؛ او را نتواند احاطه کرده و در بر گیرد، و پروردگار جهان به مکان معیّنی نزدیکتر از
مکان دیگري نباشد. مرد یهودي گفت: من شهادت میدهم که مطلب حقّ و حقیقت همین است که فرمودید، و شما به مقام خلافت
صفحه 142 از 184
125 - شعبیّ روایت کرده است که حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام از (1) و وصایت اولویّت دارید. ص: 458
مردي شنید که میگفت: سوگند به خدایی که به واسطه هفت طبقه محتجب است!. پس آن حضرت تازیانه خود را به طرف او بلند
کرده و فرمود: اي واي بر تو! خداوند برتر و بالاتر از آنست که به واسطه چیزي محتجب و مستور گشته و یا چیزي از او محتجب و
پوشیده شود. منزّه و متعالی است آن خدائی که مکان او را نتواند در بر گیرد، و چیزي در جهان بر او مخفی و پوشیده نماند، و او به
همه آسمانها و زمین و جهانیان آگاه و عالم است. آن مرد گفت: آیا لازم است از سوگند خود کفّاره بدهم اي أمیر المؤمنین؟
حضرت فرمود: تو به خدا سوگند نخوردهاي تا ملزم به کفّاره باشی، زیرا آنچه محتجب با هفت طبقه باشد خدا نیست، و سوگند تو
126 - و از امام صادق علیه السّلام نقل است که فرمود: یکی از علماي یهود نیز أمیر- المؤمنین ( به آن خدائی بود که چنین باشد. ( 2
علیه السّلام آمده و عرض کرد: اي أمیر المؤمنین خداي تو در کجا است؟ حضرت فرمود: مادرت به عزایت بنشیند! خداوند متعال
در کجا نبوده که گفته شود کجا هست؟! پروردگار من در همه جا هست، و او پیش از هر موجودي بوده است، و متصوّر نیست که
چیزي قبل از او وجود داشته باشد، و او بعد از هر چیزي خواهد بود و بودن موجودي بعد از او باطل و غلط است. و نهایت و انتهایی
براي او نباشد، و همه نهایتها در مقابل وجود ابدي او منتهی و منقضی میشود، و او منتهی و مرجع همه نهایتها و موجودات میباشد.
ص: 459 عالم یهودي گفت: اي أمیر المؤمنین، آیا تو پیغمبري؟ أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: واي بر تو! من
بنده ضعیفی هستم از بندگان و علاقهمندان محمّد؛ صلّی اللَّه علیه و آله.
پیرامون معجزات پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و بسیاري از فضائل آن » « احتجاج حضرت أمیر علیه السّلام بر یکی از علماي کتاب خوانده یهود »
« حضرت
پیرامون معجزات پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و بسیاري از » « احتجاج حضرت أمیر علیه السّلام بر یکی از علماي کتاب خوانده یهود »
-127 از امام کاظم علیه السّلام نقل است که آن حضرت به واسطه پدران گرامش از امام حسین علیه (1) « فضائل آن حضرت
السّلام روایت کرده است که فرمود: روزي یکی از علماي یهودي أهل شام- که کتب آسمانی تورات و انجیل و زبور و صحف
پیامبران علیهم السّلام را خوانده و بر دلائل و براهین همه آنها واقف و آگاه بود- به مجلسی وارد شد که در آن گروهی از أصحاب
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله؛ حضرت أمیر علیه السّلام و ابن عبّاس و ابن مسعود، و أبو معبد الجهنیّ حضور داشتند. یهودي
گفت: اي امّت محمّد هیچ درجه و فضیلتی از انبیاء و مرسلین ترك نگفتید جز آنکه همه آنها را به پیامبر خودتان نسبت دادید، حال
(1) حاضرید به سؤالات من در آن مورد پاسخ گویید؟ با این سؤال همه خاموش شده و هیچ نگفتند. ص: 460
حضرت أمیر علیه السّلام وقتی این گونه دید فرمود: آري من حاضرم، و این را باز تکرار میکنم که خداوند متعال هیچ درجه و
فضیلتی به انبیاء و مرسلین عطا نفرمود جز آنکه همه آنها را به محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بخشید بلکه چندین برابر آن را به محمّد
عطا فرمود. عالم یهودي گفت: آیا تو پاسخ مرا خواهی گفت؟ حضرت علیه السّلام فرمود: آري، امروز براي تو فضائلی از رسول
خدا صلّی اللَّه علیه و آله را ذکر خواهم کرد که موجب روشنایی چشم مؤمنین، و برطرف کننده تردید شککنندگان در فضائل آن
و من اکنون به نوعی ،« مرا هیچ فخري به آن نیست » : حضرت شود. آن حضرت هر گاه فضیلتی را براي خود بر میشمرد میفرمود
فضائل آن حضرت را ذکر میکنم که هیچ خللی در شخصیّت انبیاي دیگر پیش نیاید، و این را فقط و فقط به جهت شکر خداوند
در بخششهایش به محمّد همانند آنچه به تمام انبیاء داده است ذکر میکنم. عالم یهودي گفت: من از شما میپرسم و تو پاسخ خود
را آماده کن. حضرت علیه السّلام فرمود: شروع کن. عالم یهودي گفت: از حضرت آدم علیه السّلام شروع میکنم، خداوند ملائکه
1) حضرت علیه السّلام فرمود: ) را به سجده او واداشت، آیا محمّد یک چنین فضیلتی را دارا میباشد؟. ص: 461
همین گونه است، ولی این را بدان اگر خداوند ملائکه خود را به سجده آدم واداشت، این سجده؛ سجده طاعت نبود که ملائکه
صفحه 143 از 184
آدم را عبادت کنند نه خدا را، بلکه این سجده نوعی اعتراف به فضیلت آدم، و رحمتی از ناحیه خداوند بود. ولی محمّد صلّی اللَّه
علیه و آله برتر از آن عطا شده، خداوند در جبروت خود همراه تمامی فرشتگان بر او درود فرستاد، و همه مؤمنین را موظّف به
صلوات فرستادن بر او نمود، و این فضیلتی افزون بر فضیلت آدم علیه السّلام است. عالم یهودي گفت: خداوند از خطاي آدم علیه
السّلام گذشت و توبهاش را پذیرفت؟ حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، ولی حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بزرگتر
از این برایش اتّفاق افتاد بیآنکه مرتکب خطایی شده باشد، خداوند در باره آن حضرت در قرآن فرموده: لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ
و آن حضرت در روز قیامت به هیچ گناه و خطایی خوانده نخواهد شد. عالم یهودي گفت: حضرت إدریس ،«1» ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ
علیه السّلام؛ خداوند او را مقامی بسیار رفیع بخشیده و او را پس از وفات از تحفههاي بهشت اطعام نمود. ص: 462
1) حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، ولی محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بهتر از آن عطا شده، خداوند در باره او فرموده: وَ )
و همین آیه در رفعت مقام او از جانب خدا کفایت میکند، و چنانچه حضرت إدریس از تحفههاي بهشت ،«1» رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَكَ
پس از وفات اطعام شده، حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله در زندگی دنیا اطعام شده است، روزي آن حضرت دچار گرسنگی
شدیدي شد، در این وقت جبرئیل با جامی از تحفههاي بهشت نزد آن حضرت آمد، جام با تحفه در دست آن حضرت به تهلیل
(گفتن: لا إله إلّا اللَّه) ربّ جلیل و تسبیح و تکبیر پرداخته و حمد الهی را بجا آورد، و آن جام را أهل بیت آن حضرت بدست گرفته
و همان جملات از تهلیل و تکبیر و و و و را تکرار نمود، در این موقع یکی از أصحاب قصد گرفتن جام را نمود که جبرئیل جلو
آمده و جام را گرفت و به پیامبر گفت: آن را که تحفهاي از تحفههاي بهشت است و خداوند آن را برایت فرستاده میل کنید، و این
را بدان که خوردن آن جز براي نبیّ یا وصیّ نبیّ جایز نیست، و ما أهل بیت با آن حضرت آن را میل نمودیم، و الآن که این مطالب
را میگویم گویا مزّه لذیذ آن را احساس میکنم. عالم یهودي گفت: این حضرت نوح علیه السّلام است، براي ذات اقدس الهی
1) حضرت ) صبر و شکیب ورزید، و هنگامی که از سوي قوم خود تکذیب شد آنان را معذور داشت. ص: 463
علیه السّلام فرمود: همین طور است، ولی حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله در راه خدا صبر و شکیب نموده و زمانی که مورد
تکذیب و طرد قوم خود قرار گرفت و حتّی زمانی که او را با سنگ زدند قوم خود را معذور داشت، و هنگامی که أبو لهب با
بیشرمی به پاي مبارك آن حضرت در بالاي کوه زنجیر بست، وقتی از سوي قوم این گونه مشقّت و زحمت به پیامبر رسید خداوند
فرشته کوه وحی فرمود: کوه را بشکاف که در تحت امر محمّد باشی، جائیل نیز نزد آن حضرت حاضر شده و گفت من « جائیل » به
تحت فرمان شمایم اگر بفرمایی کوه را بر سر این قوم فرو آورده و همه را از دم هلاك خواهم کرد! ولی رسول خدا صلّی اللَّه علیه
و آله فرمود: من به رحمت عالمیان مبعوث شدهام و دعاي شبانه روز من این است که خدایا امّتم را هدایت فرما زیرا آنان نمیدانند.
رَبِّ » : واي بر تو اي یهودي! حضرت نوح علیه السّلام وقتی شاهد غرق شدن قوم خود بود تنها به رقّت فامیلی اظهار نموده و گفت
و با این فرمایش خواست او را تسلّی دهد، ولی « إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ » : و خداوند فرمود « إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی
حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله وقتی معانده قوم بر او بالا گرفته و کار به شمشیر کشید رقّت فامیلی بر او غلبه نکرده و به دید
1) یهودي گفت: زیرا نوح بر قوم خود نفرین کرد و آسمان سیلآسا باریدن ) رحمت به آنان نظر نکرد. ص: 464
گرفت. حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، ولی آن دعا از سر غضب بود، و آسمان سیل- آسا براي محمّد صلّی اللَّه علیه
و آله از سر رحمت بارید، و این بدان خاطر بود که آن حضرت پس از مهاجرت به مدینه در روز جمعهاي گروهی نزد وي آمده و
گفتند: اي رسول خدا، ما را دریاب که بسیار درمانده و از کمبود آب مضطرّ و بیتابیم، آن حضرت نیز دست خود را به اندازهاي
براي دعا بالا برد که سفیدي زیر بغلش نمودار شد، و این در حالی بود که هیچ ابري در آسمان نبود، فی الفور خداوند اجابت
فرموده و آنان را سیراب ساخت، و شدّت باران به نوعی بود که جوانان برومند هر چه تلاش کردند که سریعا به منازل خود برسند
از شدّت سیل نتوانستند، و این بارش هفت روز طول کشید، و در جمعه بعد خدمت پیامبر رسیده و از سر شکایت از شدّت باران
صفحه 144 از 184
خواستار بند آمدن آن شدند، در این حال آن حضرت تبسّمی فرموده و گفت: این سرعت ملالت آدمیزاد است، سپس دست به دعا
پروردگارا این باران را در اطراف مدینه بباران و بر سر مردم شهر مریز، و آن را در اصول نباتات و زراعات » : برداشته و عرضه داشت
پس از آن در خارج شهر مدینه باران میبارید و در اثر کرامت آن حضرت نزد خداوند عزّ و جلّ قطرهاي « و چراگاه حیوانات بفرما
1) عالم یهودي گفت: حضرت هود علیه السّلام؛ که خداوند او را بر دشمنانش ) باران در مدینه نمیبارید. ص: 465
نصرت داد و آنان را با باد هلاك گردانید. آیا این گونه محمّد را یاري نموده؟ حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، ولی
حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بهتر از آن عطا شده است، خداوند او را در روز خندق (جنگ احزاب) با بادي که سنگریزههاي
معرکه را برداشته و بر روي آن دشمنان میزد، و نیز با لشکریانی از ملائکه او را یاري نمود، و خداوند محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را
با هشت هزار فرشته بر هود تفضیل داد، و دیگر آنکه او را بر هود تفضیل داد زیرا باد قوم عاد باد غضب و سخط، و باد محمّد صلّی
اللَّه علیه و آله باد رحمت بود، خداوند فرموده: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَ ۀَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ
عالم یهودي گفت: خداوند براي حضرت صالح علیه السّلام ناقهاي خارج نمود تا براي قومش مایه عبرتی باشد. .«1» جُنُوداً لَمْ تَرَوْها
حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بهتر از آن داده شده است، ناقه حضرت صالح با
او هیچ کلام و سخنی نگفت، و حتّی به نبوّت او شهادت نداد، و من با حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله در یکی از غزوات بودم
ص: 466 ناگاه دیدم که شتري به ما نزدیک میشود، سپس نعرهاي زده و خداوند آن را به کلام آورده و گفت: اي
رسول خدا، فلان کس آنقدر از من کار کشید تا پیر شدم، و حال میخواهد سرم را ببرد، و من از این کار به تو پناه میآرم! رسول
خدا صلّی اللَّه علیه و آله با شنیدن این کلام بدنبال صاحب آن شتر فرستاده و از او طلب بخشش او را نموده و صاحب شتر نیز او را
به حضرت بخشیده و آن را آزاد نمود. و روزي دیگر من با آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله بودم که فردي بادیهنشین با ناقه و فرد
دیگري نزد آن حضرت حاضر شده و با هم سر آن شتر اختلاف داشتند و یکی دیگري را متّهم به دزدي میکرد و هر چند میگفت
من این شتر را از فلان یهودي خریدهام مفید فایده نمیافتاد، و مدّعی شهود گذرانید که او این شتر را دزدیده، ناگاه شتر به سخن
آمده و گفت: اي رسول خدا فلانی از من بري است، و گروه شاهدان دروغ گفتهاند، و سارق من فلان یهودي است. ( 1) عالم
یهودي گفت: این إبراهیم علیه السّلام است خداوند او را آگاه گردانید با عبرتهایی به معرفت و شناخت خود و در نهایت دلائل او
محیط بر ایمان او به خداوند شد. حضرت علیه السّلام فرمود: آري همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن
داده شده است [خداوند او را آگاه گردانید با عبرتهایی به معرفت و شناخت خود و در نهایت دلائل او محیط بر ایمانش به خداوند
شد] و حضرت إبراهیم علیه السّلام در آن وقت پانزده ساله بود ص: 467 و محمّد صلّی اللَّه علیه و آله هفت سال
بیشتر نداشت، گروهی از تجّار مسیحی با کالاهاي خود ما بین صفا و مروه نزول نمودند، با دیدن آن حضرت یکی از مسیحیان او را
به صفت و نشانه و خبر مبعوث شدن و آیاتش شناخت، و همگی به آن حضرت گفتند: اي غلام اسم تو چیست؟ گفت: محمّد،
گفتند: نام پدر تو چیست؟ گفت: عبد اللَّه. ( 1) و با اشاره به زمین گفتند: اسم این چیست؟ گفت: زمین. و با اشاره به آسمان گفتند:
اسم این چیست؟ گفت: آسمان. گفتند: پروردگار آن دو کیست؟ گفت: اللَّه. سپس آن حضرت ایشان را سرزنش کرده و فرمود:
آیا مرا در مورد خداوند عزّ و جلّ به تردید و شک میاندازید؟! واي بر تو اي یهودي، آن حضرت به تمام این اعتبارات بر معرفت
خداوند عزّ و جلّ ایمان یافت با اینکه تمام قوم او کافر بودند، آنان تقسیم اموال و مشاورت خود به ازلام و تیر نموده و بت
عالم یهودي گفت: حضرت إبراهیم علیه السّلام با سه پرده از نمرود . « لا إله إلّا اللَّه » : میپرستیدند و آن حضرت فقط میگفت
محجوب گردید. حضرت فرمود: همین طور است، و پیامبر از قاتل خود با پنج پرده محجوب گردید، ص: 468 سه
پرده به سه پرده و دو پرده آن حضرت نشانه فضل و برتري او است. خداوند عزّ و جلّ در وصف محمّد صلّی اللَّه علیه و آله
و این هم پرده «1» میفرماید: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَ  دا این پرده أوّل. وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَ  دا و این پرده دوم. فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ
صفحه 145 از 184
و این هم پرده چهارم. سپس «2» سوم. سپس فرموده: وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً
و با این تعداد پرده و حجابها به پنج میرسد. ( 1) عالم یهودي گفت: این إبراهیم است «3» فرموده: فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ
که فرد کافر از برهان نبوّت او مبهوت شد. حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و نزد حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله
تکذیبکننده بعث بعد از مرگ نزد او آمد و او همان ابیّ بن خلف الجمحی است، روزي استخوان کهنهاي را نزد آن حضرت
و خداوند زبان محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را به ؟«4» آورده و آن را مالیده و پراکند و گفت: اي محمّد مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ
آیات محکم گویا فرموده و ابیّ را توسّط برهان نبوّت او مبهوت ساخته و فرمود: قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ ص:
و آن فرد تکذیبکننده مبهوت بازگشت. ( 1) عالم یهودي گفت: این حضرت إبراهیم علیه السّلام «1» 469 مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ
است که از سر غضب براي خدا بتهاي قوم خود را خرد و نابود کرد. حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد
صلّی اللَّه علیه و آله تعداد سیصد و شصت بت را از خانه کعبه به زیر کشیده و آنها را از جزیرة العرب نفی نمود و پرستندگان آنها
را با شمشیر خوار و ذلیل نمود. عالم یهودي گفت: این حضرت إبراهیم علیه السّلام است که پسر خود را دست و پا بسته به زمین
خوابانید [تا آن را طبق دستور خدا قربانی نماید]. حضرت فرمود: همین طور است، و حضرت إبراهیم پس از این کار فدي یافت
(یعنی بجاي پسر؛ حیوانی را قربانی نمود)، ولی حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را مصیبتی سختتر از آن رسید، آن حضرت بر
سر جنازه عمویش حمزه حاضر شد، همو که اسد اللَّه و اسد رسول و یاور دین او بود، و جدایی او همچون جدایی روح از جسد بود
با این حال اظهار حزن و شورش نکرده، و به موضع او: از سر احساس خود و احساس أهل بیت او نگاه و نظري نینداخت تا با این
صبر و تسلیم امر بودن موجبات خشنودي خداوند را ص: 470 در تمام اعمال فراهم سازد، و فرمود: اگر صفیّه
(همسر حمزه) محزون نمیشد جنازه او را هم ترك میکردم تا روز قیامت از بطن درندگان و چینهدان پرندگان محشور شود، و
اگر نبود که این پس از من سنّت شود حتما این کار را میکردم. ( 1) عالم یهودي گفت: این حضرت إبراهیم علیه السّلام است که
قومش او را روانه آتش نمودند و او صبر و شکیب ورزیده تا خداوند عزّ و جلّ آتش را بر او سرد و سلامت گردانید آیا یک چنین
فضیلتی را مشمول محمّد صلّی اللَّه علیه و آله نموده است؟ حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه
علیه و آله وقتی وارد خیبر شد یک زن یهودي او را مسموم ساخت و خداوند سمّ را در دل آن حضرت سرد و سلامت داشته تا اجل
او فرا رسد، و آن سمّ بنوعی بود که وقتی در دل واقع میشد همچون آتش تمام آن محیط را میسوزاند، و این از قدرت خداوند
است که انکارناپذیر است. عالم یهودي گفت: این حضرت یعقوب علیه السّلام است، که از ناحیه اولاد و اسباط خیر بسیاري نصیب
او گردید، و مریم دخت عمران نیز از دختران او بود! فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله از این بابت
داراي خیر بیشتري است، زیرا فاطمه سرور بانوان جهانیان از دختران او، و حسن و حسین دخترزاده او میباشند. ص:
1) عالم یهودي گفت: این حضرت یعقوب علیه السّلام است که در فراق و دوري فرزند خود بقدري شکیب و صبر ورزید که ) 471
از سر حزن مشرف به مرگ شد. حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حزن یعقوب حزن دوري بود که منجر به نزدیکی و
ملاقات شد، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله هنگامی که نور چشم و فرزند او إبراهیم در حیات آن حضرت وفات یافت، با این
جان محزون است، و قلب در جزع، و ما بر تو اي إبراهیم » : کار مورد امتحان واقع شد تا ثواب او بسیار شود، پس آن حضرت فرمود
و در تمام این امور دنبال رضاي الهی و در تمام ،« محزون و غمناکیم، ولی هیچ سخنی که موجب سخط الهی شود بر زبان نرانیم
افعال در پی تسلیم بودن محض به درگاه خداوند بود. عالم یهودي گفت: این حضرت یوسف علیه السّلام است سختی دوري و
فراق پدر چشید، و براي پرهیز از گناه گوشه زندان را برگزید، و تک و تنها در چاه انداخته شد. حضرت علیه السّلام فرمود: همین
طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله سختی و مرارت غربت و فراق و دوري أهل و اولاد و مال را چشید، و از حرم امن
الهی مهاجرت نمود، و هنگامی که خداوند این حال او را مشاهده فرمود، خوابی را- همچون خواب یوسف- به او نمایاند
صفحه 146 از 184
همانا خدا خواب پیامبرش را بحقّ راست آورد » : ص: 472 و راستی و صدق آن را براي جهانیان نمایانده و فرمود
که اگر خداي خواهد هر آینه به مسجد الحرام در خواهید آمد، در ایمنی و سر تراشیده و کوتاه موي بیآنکه بیمی داشته باشید-
و اگر یوسف در زندان محبوس شد، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله خود را در شعب ابی طالب به مدّت سه سال ،« فتح: 27
محبوس نمود، در حالی که تمام اقارب و فامیل با او قطع رابطه نمودند، و کفّار او را به شدّت در تنگنا قرار دادند، در این میان
خداوند ضعیفترین خلق خود را امر فرمود تا آن عهد مکتوب ایشان را در قطع رحم با آن حضرت بخورد. و اگر یوسف در چاه
اندوه مدار، » : انداخته شد، حضرت محمّد از- صلّی اللَّه علیه و آله- ترس دشمنش در غار مخفی شد تا اینکه به همراه خود فرمود
و خداوند با این کلام وي را در قرآن مدح فرموده است. ( 1) عالم یهودي گفت: این حضرت موسی بن « خدا با ماست- توبه: 40
عمران علیه السّلام است خداوند به او توراتی را عطا فرموده که در آن حکم او مستور است. حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور
است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن داده شده است، به آن حضرت سوره بقره و مائده در برابر انجیل داده شده، و
طواسین و طه و نصف ص: 473 مفصّل و حوامیم در برابر تورات داده شده، و نصف دیگر مفصّل و تسابیح در برابر
و سوره بنی اسرائیل (إسراء) و برائت در برابر صحف إبراهیم و صحف موسی علیه السّلام عطا شده است، و ،«1» زبور داده شده
خداوند عزّ و جلّ محمّد را به سبع طوال و فاتحۀ الکتاب؛ که سبع مثانی و قرآن عظیم است افزون و زیادي بخشید، و کتاب و
حکمت نیز عطا گردید. ( 1) عالم یهودي گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است، با خداوند عزّ و جلّ در طور سیناء مناجات
نمود. حضرت فرمود: همین طور است، و خداوند در سدرة المنتهی به محمّد صلّی اللَّه علیه و آله وحی فرستاد، ص:
474 پس جایگاه وي در آسمان پسندیده، و در آخر عرش مذکور میباشد. ( 1) عالم یهودي گفت: خداوند عزّ و جلّ محبّتی را از
خود در قلب موسی علیه السّلام نهاد. حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن
أشهد » عطا شده است، خداوند در باره او نیز همین محبّت را نهاده است، بگو ببینم خداوند چه کسی را شریک در این اسم نموده
که شهادت به وحدانیّت خداوند تنها با شهادت به رسالت محمّد به کمال میرسد، « أن لا إله إلّا اللَّه، و أشهد أنّ محمّدا رسول اللَّه
در هیچ مکان آواز به ذکر نام خدا بلند نگردد مگر آنکه بعد از آن؛ اسم گرامی آن حضرت مرتفع گردد. عالم یهودي گفت:
خداوند به مادر موسی وحی فرستاد، و این نشان از فضیلت جایگاه موسی نزد خداوند عزّ و جلّ دارد. حضرت علیه السّلام فرمود:
همین طور است، و خداوند مادر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را نیز مشمول لطف خود فرموده و به او رسانید که نام پسر تو محمّد
است، تا اینکه آن بانوي گرامی گفت: من و تمام جهانیان شهادت میدهیم که محمّد همان رسول اللَّه منتظر است. و تمام فرشتگان
بر ص: 475 انبیاء شهادت دادند که ایشان نام وي را در کتب خود ثبت نمودهاند. و در سایه لطف خداوند به آن
بانو بود که نام آن رسول گرامی را به او اعلام نمود، و این تنها به جهت فضل منزلت او نزد خداوند بود، تا اینکه آن بانو در خواب
دید که به او میگویند: هر آینه در شکم تو سرور و آقایی است، پس هر گاه او را زاییدي نامش را محمّد گذار، و خداوند نام او را
از یکی از نامهاي خود مشتقّ ساخت، خداوند محمود و او محمّد است. ( 1) عالم یهودي گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است
که خداوند او را نزد فرعون فرستاد و معجزه بزرگی را به دست او نمایان ساخت. حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و
حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله به سوي فراعنه بسیاري فرستاده شد، افرادي همچون أبو جهل بن هشام، عتبۀ بن ربیعه، و شیبه، و
أبو البختريّ، و نصر بن حارث، و ابیّ بن خلف، و منبّه و نبیه دو فرزند حجّاج، و به سوي پنج نفر از مسخرهکنندگان: ولید بن مغیره
مخزومیّ، و عاص بن وائل سهمی، و أسود بن- عبد یغوث زهريّ، و أسود بن مطّلب، و حارث بن طلاطله، تا معجزاتی در آفاق و
انفس بر ایشان نمایاند تا اینکه بخوبی آشکار گردید که او بر حقّ است. عالم یهودي گفت: خداوند براي موسی از فرعون انتقام
1) حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و خداوند براي محمّد صلّی اللَّه علیه و ) سختی گرفت. ص: 476
پس هر پنج ،«1» آله نیز انتقام سختی از این فراعنه گرفت، امّا مسخرهکنندگان، خداوند در بارهاشان فرموده: إِنَّا کَفَیْناكَ الْمُسْتَهْزِئِینَ
صفحه 147 از 184
نفرشان را در روز احد به قتل رسانید. امّا ولید بن مغیره: روزي به جایی میرفت از مسیري گذر کرد که فردي خزاعی تیري مستور
به پر را در آنجا قرار داده بود، تکّهاي از آن به دست او خورده و رگ اکحل او را دریده تا خون جاري شد، و در حال جان دادن
امّا عاص بن وائل سهمی: روزي براي کاري به مکانی رفته بود که سنگی از زیر پایش لغزیده .«! خداي محمّد مرا کشت » : میگفت
و امّا أسود بن عبد یغوث: روزي او براي .«! خداي محمّد مرا کشت » : و سقوط نمود و تکّه تکّه شده و به هلاکت رسید، و میگفت
استقبال فرزندش زمعه خارج شد، در این بین زیر سایه درختی ایستاد، در این حال جبرئیل علیه السّلام نازل شده و سر او را به
درخت کوفت، و او میگفت: مرا از دست این فرد نجات بده، و غلامش گفت: من هیچ کس را نمیبینم که با تو کاري انجام دهد
1) و امّا أسود بن مطّلب: رسول ) ص: 477 .«! خداي محمّد مرا کشت » : جز خودت را، پس او را کشت و او میگفت
خدا صلّی اللَّه علیه و آله او را نفرین کرد که خداوند روشنی دیدگانش را خاموش سازد، و او را به دست پسرش به قتل رساند. او
روزي براي کاري به مکانی رفته بود که جبرئیل با برگی سبز نزد او آمده و با آن به صورت او زد تا اینکه کور شد، و در همان
حال کوري بماند تا اینکه خداوند فرزند او را مأمور قتل وي ساخت. و امّا حارث بن طلاطله: او در هوایی گرم از خانهاش خارج
شد و گرفتار بادي سموم شد و در اثر آن چهرهاش به مردي حبشی تغییر یافت، زمانی که نزد أهل خود بازگشت گفت من حارث
و روایت .«! خداي محمّد مرا کشت » : هستم، جماعت که او را نشناخته بودند غضب نموده و او را کشتند، و او در این حال میگفت
است که أسود بن حارث در اثر خوردن ماهی شوري دچار عطش شد، و آنقدر آب خورد تا شکمش پاره شد، و او در این حال
همه این وقایع در یک ساعت رخ داد، و این بدان جهت بود که ایشان نزد رسول خدا یک .«! خداي محمّد مرا کشت » : میگفت
صدا گفتند: اي محمّد، ما تا زمان ظهر به تو فرصت میدهیم اگر از گفتهات بازنگردي تو را به قتل خواهیم رساند، پس پیامبر از سر
حزن و اندوه از کلام ایشان به خانه خود رفته و درب را قفل نمود، در این حال جبرئیل همان ساعت از جانب خدا نزد او آمده و
گفت: اي محمّد، ص: 478 سلام (یکی از نامهاي خداوند) بر تو سلام فرستاده و میفرماید: فَاصْ دَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ
یعنی امر و کار خود را براي أهل مکّه ظاهر کن، و ایشان را به ایمان بخوان. حضرت فرمود: اي جبرئیل با ،«1» أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ
فرمود: اي جبرئیل، اینان الحال نزد منند، جبرئیل ،«2» مسخرهکنندگان و وعیدشان چه کنم؟ جبرئیل گفت: إِنَّا کَفَیْناكَ الْمُسْتَهْزِئِینَ
گفت: آنان را خلاص کردم، اکنون امر الهی را اظهار نما. و امّا باقی فراعنه همگی در روز بدر با شمشیر کشته شدند، و خداوند
جمعشان را پراکنده ساخته و همگی به درك واصل شدند. ( 1) عالم یهودي گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است، که
عصایی داده شد که تبدیل به اژدها میگشت. حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله
برتر از آن داده شده، مردي از أبو جهل مطالبه دینی از بابت قیمت شتري که به او فروخته بود داشت، و أبو جهل بیاعتنا به او
سرگرم نوشیدن شراب بود، و آن مرد هر چه گشت او را نیافت، در این حال یکی از مسخرهکنندگان به او گفت: دنبال که
میگردي؟ گفت: عمرو بن هشام ص: 479 - یعنی همان أبو جهل- از او طلبی دارم، گفت: میخواهی تو را به
کسی که حقوق را مطالبه میکند راهنمایی کنم؟ گفت: آري. ( 1) پس او را بنزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرستاد، و أبو
جهل را آرزو بود که روزي محمّد از او حاجتی بخواهد تا وي را مسخره نموده و ردّ کند، پس آن مرد نزد رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله آمده و گفت: اي محمّد، گویا میان تو و عمرو بن هشام حسن رفاقتی است، من شما را شفیع میان خود و او قرار میدهم،
پس آن حضرت با او رهسپار شده تا درب منزل أبو جهل رسیده و گفت: برخیز اي أبو جهل و حقّ این مرد را بپرداز- و او را در این
روز أبو جهل نامید- پس أبو جهل فی الفور برخاسته و حقّ آن مرد را پرداخت. وقتی او به جمع دوستان خود رفت یکی به او گفت:
حقّ آن مرد را از ترس محمّد پرداختی؟! گفت: واي بر شما! عذر مرا بپذیرید، هنگامی که او نزد من آمد در سمت راستش مردان
مسلّحی را دیدم که برق میزدند، و در سمت چپ او دو اژدر عظیم الجثّه بود که دندان بر هم میکوفتند و دو چشمشان همچون
کوره آهنگر از آن شعلههاي آتش به سوي آسمان متصاعد بود، و در این حال اگر از پرداخت امتناع میکردم از شرّ آنها در امان
صفحه 148 از 184
نمیماندم. این واقعه بزرگتر از عطاي موسی میباشد، یک اژدر به اژدر موسی، و خدا محمّد را با یک اژدر ص:
480 دیگر و هشت فرشته مسلّح برتري داده، و این گونه بود که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله کفّار قریش را با نفرین آزار میداد،
پس یک روز برخاسته و نسبت سفاهت به احلامشان داده و از دینشان عیب گرفت و بتان ایشان را دشنام داد، و پدرانشان را گمراه
دانست، از این ماجرا آنان بسیار غمگین شدند، أبو جهل گفت: بخدا قسم که مرگ براي ما از زندگی بهتر است، آیا میان شما
جماعت قریش کسی نیست که محمّد را بکشد و بخاطرش کشته شود؟ گفتند: نه، گفت: پس من خودم او را میکشم، اگر فرزندان
عبد المطّلب خواستند مرا بکشند، و گر نه مرا رها کنند، قریش گفتند: اگر تو این کار را بکنی در میان أهل وادي معروف خواهی
شد و همیشه از تو یاد کنند، گفت: محمّد در اطراف کعبه بسیار به سجده میرود، پس هنگامی که آمد و به سجده رفت سنگی را
برداشته و با آن کارش را یکسره خواهم کرد. ( 1) پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله آمده و هفت بار دور کعبه طواف نمود،
سپس نماز گزارده و به سجده رفت، در این حال أبو جهل سنگی را برداشته و بالاي سر آن حضرت رفت، هنگامی که نزدیک او
شد دید شیري دهان باز کرده به او نزدیک شد، پس أبو جهل از ترس به خود لرزیده و سنگ را رها کرده و روي پایش افتاد و آن
1) رفقاي أبو جهل ) را مجروح کرد، پس با پایی خونین و رنگی پریده و عرقریزان صحنه را ترك کرد. ص: 481
به او گفتند: تا بحال تو را چون امروز ندیدهایم؟ گفت: واي بر شما مرا معذور بدارید، و تمام قصّه را برایشان گفت. عالم یهودي
گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است که ید بیضاء عطا شده، آیا براي محمّد چنین فضیلتی میباشد؟ حضرت علیه السّلام
فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر و بهتر از آن عطا شده است، آن حضرت هر کجا که مینشست
یک نوري از سمت راست و چپ او میدرخشید، و همه مردم آن را میدیدند. عالم یهودي گفت: این حضرت موسی علیه السّلام
است که راهی از میان دریا برایش گشوده شد، آیا چنین فضیلتی نیز براي محمّد هست؟ حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور
است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن عطا شده است، روز حنین با آن حضرت خارج شدیم در راه به مکانی
رسیدیم که سیل همه جا را گرفته بود، و با اندازهاي که گرفتیم عمق آن چهارده قد بود، همه گفتند: اي رسول خدا، دشمن در
پس آن حضرت دست به دعا از -«1» پشت ما و وادي پرسیل جلوي ما است- همان گونه که أصحاب موسی گفتند: إِنَّا لَمُدْرَکُونَ
پروردگارا، تو براي هر مرسلی نشانهاي قرار دادهاي، پس قدرت خود » مرکب پیاده شده و عرضه داشت: ص: 482
و سوار مرکب شد، و تمام آن خیل عظیم بطوري از آن آب ردّ شدند که اصلا سم اسبان و اخفاف شتران تر نشد، و « را به من بنماي
پیروزمندانه از آن غزوه بازگشتیم. ( 1) عالم یهودي گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است که سنگی داده شد که از آن دوازده
چشمه بیرون زد. حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله وقتی وارد حدیبیه شد و أهل
مکّه او را محاصره کردند، چیزي برتر از آن سنگ عطا شد، أصحاب را تشنگی سختی درگرفت و شکایت به آن حضرت بردند، و
شدّت عطش بنوعی بود که همه به پهلوهاي چهارپایان پناه بردند، و این را به او گزارش دادند، پس آن حضرت ظرف آبی یمانی
خواست سپس دست مبارك خود را داخل قدح برده بیرون آورد، ناگاه از میان انگشتان آن حضرت چشمههاي آب روان گشت، و
ما و همه چهارپایان رو بدان آورده و همگی سیراب شدیم، و تمام ظروف خود را پر آب نمودیم. و در آنجا چاه خشکی بود، آن
حضرت تیري از کیسه خویش بیرون آورده به دست براء بن عازب داده گفت: این تیر را میان آن چاه خشک بنشان، او نیز همان
1) و نیز روز میضاة (که مردم به آن محلّ رفته از ) کرد، فی الفور در زیر این تیر دوازده چشمه جاري شد. ص: 483
آنجا وضو از براي عبادت میگرفتند) مایه عبرت و نشانهاي براي منکرین نبوّت آن حضرت بود، همچون سنگ موسی علیه السّلام،
روزي آن میضاة را طلب نمود، و دست مبارك خود بر آن نهاد، آب به فوران آمده و بلند شد بطوري که هشت هزار مرد از آن
وضو ساخته و به قدر حاجت خود از آن نوشیدند، و چهارپایان خود را سیراب ساخته، و آنچه میخواستند با خود بردند. عالم
یهودي گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است که منّ و سلوي عطا شد، پس آیا مانند اینها به محمّد نیز داده شده؟ حضرت
صفحه 149 از 184
علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آنها عطا شده است، خداوند عزّ و جلّ تمام غنائم
را براي او و امّتش حلال ساخت، و پیش از او براي هیچ کس حلال نساخته بود، پس این از منّ و سلوي برتر است، و زیاده از این
تنها نیّت خیر را بدون عمل براي ایشان عمل صالح قرار داد، و این را در باره هیچ یک از امّتهاي سابق قرار نداده بود، پس هر گاه
یکی از ایشان قصد کار خیري را بکند و آن را انجام ندهد یک حسنه در دفتر اعمال او ثبت خواهد شد، و در صورت عمل ده
حسنه مکتوب گردد. عالم یهودي گفت: این حضرت موسی علیه السّلام است که ابرها بر او سایه انداخت. ص:
که جمعی از بنی اسرائیل در آن سرگردان ) « تیه » 1) حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و این کار براي موسی در ) 484
بودند) رخ داد، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن داده شده، خداوند ابري را مقرّر فرمود که پیوسته از ابتداي تولّد تا
دم مرگ در سفر و حضر بر سر مبارك او سایه اندازد. پس این افضل و برتر از آن است که به موسی عطا شده است. عالم یهودي
گفت: این حضرت داود علیه السّلام است که خداوند آهن را براي او نرم ساخت، و از آن سپرها را ساخت. حضرت علیه السّلام
فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بهتر و برتر از آن داده شده، خداوند سنگ سخت محکم را براي او
نرم نموده و تبدیل به غار ساخت، و زیر دستان مبارك آن حضرت در بیت المقدس چنان نرم همچون خمیر شد، ما این را مشاهده
کردیم و تحت رایت او آن را التماس نمودیم. عالم یهودي گفت: این حضرت داود علیه السّلام است، که بر خطاي خود گریست
بنوعی که کوهها از سر ترس با او ساري و جاري شدند. حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه
علیه و آله برتر از آن عطا شده، آن حضرت وقتی به نماز میایستاد از شدّت گریه از سینه و شکم او صوتی همچون آوازي که از
دیگ مسین مملوّ از آب که بر بالاي آتش افروخته باشد در جوش و غلیان بود شنیده میشد، ص: 485 و این در
حالی بود که خداوند او را از عقاب خود ایمن ساخته بود، و آن حضرت با این گریه میخواست به درگاه خداوند اظهار تخشّع کند
و او امام و مقتداي همه است، و آن رسول گرامی مدّت ده سال به واسطه عبودیّت خداوند بر اطراف انگشتان ایستاده عبادت ربّ
العزّت نمود تا آنکه قدمهاي مبارك متورّم و سطبر و رنگ مبارکش مایل به زردي گردید، و دائما نماز شب خواند، تا آنکه از
جانب خداوند عزّ و جلّ عتاب شد که طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی، بلکه باید بدان واسطه خوشبخت گردي، و او چندان گریه
میکرد که در برخی اوقات بیهوش میشد، روزي یکی از أصحاب به او عرض کرد: اي رسول خدا، مگر نه این است که خداوند
گناهان دور و نزدیک گذشته تو را آمرزیده؟ گفت: آري، مگر من نباید بنده سپاسگزار خدا باشم؟!. ( 1) و چنانچه کوهها با او
جاري شده و تسبیح گفتند، با محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن انجام شده، ما با او بر کوه حراء بودیم، ناگاه کوه به لرزه
درآمد و آن حضرت به کوه فرمود: آرام بگیر، که جز نبیّ و وصیّ یا صدّیق شهید بر روي تو نایستاده. پس کوه مطیع فرمان آن
حضرت آرام گرفت، و ما با او از کوهی عبور میکردیم که ناگاه قطرات گریه از برخی از قسمتهاي آن بیرون میزد، آن حضرت
به کوه فرمود: براي چه گریه میکنی؟. گفت: اي رسول خدا، ص: 486 حضرت مسیح بر من عبور کرد و او مردم
را از آتشی میترساند که هیمه آن مردمند و سنگها، و من ترس آن دارم که نکند من از آن سنگها باشم، حضرت بدو فرمود: هراس
مکن، آن سنگ؛ کبریت است. پس کوه آرام گرفته و سکون یافت و پاسخ او را داد. ( 1) عالم یهودي گفت: این حضرت سلیمان
علیه السّلام است، ملک و سلطنتی عطا شد که هیچ کسی پس از او بدان دست نیافت. حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است،
و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بهتر و برتر از آن عطا شده، روزي فرشتهاي بر آن حضرت نازل شد که پیش از آن به زمین
نیامده بود، و او همان میکائیل است، عرض کرد: اي محمّد! اگر خواهی پادشاه و منعم و مکرم باش، و این کلیدهاي گنجینههاي
زمین با تو است، و تمام کوههاي آن با تو طلا و نقره خواهد شد، و این کار ذرّهاي از آنچه در آخرت برایت ذخیره شده کم
نخواهد کرد، پس اشارهاي به جبرئیل- که از میان فرشتگان دوست آن حضرت بود- نمود، و او را اشاره به تواضع نمود، پس
فرمود: بلکه من نبوّت و بندگی را اختیار کردم که یک روز بخورم و دو روز گرسنه باشم، تا اینکه به برادرانم از انبیاء ملحق شوم،
صفحه 150 از 184
پس خداوند عزّ و جلّ به آن حضرت کوثر و رتبه شفاعت را عنایت فرمود و این درجه رفعت و کرامت هفتاد مرتبه عظیمتر از ملک
دنیا از أوّل تا آخر آن است، ص: 487 و او را وعده مقام محمود فرمود، پس وقتی روز قیامت فرا رسد خداوند عزّ و
جلّ او را بر روي عرش مینشاند، پس اي یهودي این عطا از آنچه به سلیمان داده شده بسی برتر و بهتر است. ( 1) عالم یهودي
گفت: این حضرت سلیمان است که تمام بادها تحت فرمان او شدند، بطوري که با آن به تمام شهرها میرفت تا به یک شب و روز
راه یک ماهه میپیمود. حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر و بهتر از آن
داده شده، ایشان مسیر یک ماه راه از مسجد الحرام به مسجد الأقصی را سیر داده شد، و از آنجا در ملکوت آسمانها مسیر پنجاه هزار
سال را عروج داده شد، و این همه در کمتر از سه شب بود، تا اینکه به ساق عرش رسید، تا اینکه به علم نزدیک شد و به آن
چسبیده و از آنجا او را به جنّت برده به بالاي رفرف سبز مشرّف شد، در آنجا نور محلّ بصر آن رسول گرامی را خیره کرده پس
عظمت حضرت عزّ و جلّ را به چشم دل به نظر درآورد، و با دیدگان او را ندید، و فاصله میان او و آن نور به مقدار فاصله دو کمان
یا کمتر از آن بود، پس خداوند وحی فرستاد به بندهاش آنچه فرستاد، و از جمله آن این آیه شریفه از سوره مبارکه بقره بود که: لِلَّهِ
ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ ص: 488 وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ
1) و این آیه بر تمام انبیاء از زمان حضرت آدم عرضه شد تا اینکه خداوند عزّ و جلّ ) .«1» یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را مبعوث فرمود، و بر تمام امّتها عرضه شد و از شدّت سنگینی آن را نپذیرفتند، و آن بر رسول
خدا صلّی اللَّه علیه و آله عرضه شد و آن را پذیرفت و پس از عرضه بر امّت او نیز آن را پذیرفتند، پس وقتی خداوند تبارك و
تعالی این پذیرش را از ایشان مشاهده نمود دریافت که اینان طاقت آن را ندارند، پس هنگامی که آن حضرت به ساق عرش رسید
پس آن حضرت از «2» آن مطلب را بر او تکرار فرمود تا در بارهاش اندیشه کند، پس فرمود: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ
جانب خود و امّتش پاسخ داد که: وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ، پس خداوند متعال
فرمود: در صورت انجام این اعمال بهشت و مغفرت از آن ایشان خواهد بود، و پیامبر عرض کرد: اگر این گونه با ما رفتار فرمایی،
ف غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ یعنی ما خواهان غفران و بخشش تو در بازگشت و مرجع در آخرت میباشیم. ص:
1) حضرت افزود: خداوند پاسخ فرمود که این رفتار را با تو و امّت تو خواهم کرد، سپس در ادامه فرمود: اگر این آیه را با ) 489
تمام سختیها و مسئولیت سنگین آن- که وقتی بر امّتهاي پیش از تو عرضه داشتم آن را نپذیرفتند و امّت تو آن را پذیرفت- قبول
وَ» از اعمال خیر «1» کنی، حقّ است بر من که آن را از دوش امّت تو بردارم، و فرمود: لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها لَها ما کَسَ بَتْ
از کارهاي شرّ و بد. پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله وقتی این کلام را شنید عرضه داشت: در صورت این « عَلَیْها مَا اکْتَسَ بَتْ
خداوند فرمود: به جهت کرامت تو ،« رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا » : رفتار با من و امّتم پس آن را زیاد فرما، فرمود: بپرس، گفت
بر من امّت تو را به نسیان و خطا مؤاخذه نخواهم کرد، در حالی که امّتهاي سابق اگر آنچه به آنها گفته شده بود فراموش میکردند
بر ایشان عذاب نازل میشد، و من این را از امّت تو برداشتم، و امّتهاي پیشین اگر خطا میکردند مؤاخذه شده و عذاب میشدند، و
به جهت کرامت تو بر من این را هم از امّت تو برداشتم. پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله عرض کرد: پروردگارا حال که اینها را
به من عطا فرمودي زیاد فرما، خداوند عزّ و جلّ فرمود: هر چه میخواهی درخواست کن، عرض کرد: ص: 490 رَبَّنا
وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا و مراد از اصر؛ آن سختیهایی است که بر امّتهاي پیش از ما بوده است، پس
خداوند این گونه پاسخ فرمود که: من سختیهایی که در امّتهاي پیش از ما بوده است از شما برداشتم، پیش از این من نماز ایشان را
جز در مکانهاي مشخّصی که برایشان معرّفی نموده بودم نمیپذیرفتم هر چند از آن مکانها بسیار دور بودند، و من تمام سطح زمین
را براي امّت تو محلّ سجده و مایه پاکی قرار دادم، و این از جمله شدائدي بود که بر امّتهاي پیش از تو مقرّر نموده بودم و از دوش
و من آب ،«1» امّت تو برداشتم. ( 1) و امّتهاي سابق را رسم بر این بود که اگر نجاستی به آنان میرسید، آن را از بدنشان میبریدند
صفحه 151 از 184
را براي امّت تو پاكکننده قرار دادم، پس این از جمله سختیهایی بود که پیش از شما مرسوم بود و من آن را از امّت تو برداشتم. و
امّتهاي پیشین را رسم بر این بود که قربانی و نذور خود را بر دوش گذاشته به بیت المقدس حمل میکردند، پس در صورت قبول و
پذیرش آن قربانی و نذر؛ ص: 491 آتشی فرستاده و آن نذور را میخورد، و آن فرد خوشحال و مسرور
بازمیگشت، و گر نه با کمال حزن و غم مراجعت مینمود. و من قربانی و اداي نذور امّت تو را در شکم فقرا و مساکین امّت تو
قرار دادم، پس نشانه قبول آن این است که او را به اجر مضاعف و چند برابر پاداش دهم، و از هر که نپذیرفتم عقوبتهاي دنیایی را از
او دفع نمایم، و این تکلیف شاقّ را از دوش امّت تو برداشتم، و آن از جمله سختی و شدائدي بود که بر امّتهاي پیشین قرار داشت.
1) و امّتهاي پیشین را رسم بر این بود که نمازهاي واجب ایشان در تاریکی شب و در میان روز بود، و این از وظائف سخت و )
شدید آنها بود، من آن را نیز از امّت تو برداشتم، و نماز را بر آنان در اطراف شب و روز در اوقات نشاط ایشان واجب ساختم. و بر
امّتهاي سابق پنجاه نماز را در پنجاه وقت فرض گردانیدم، و این نیز از سختیها و شدائد امم انبیاي سابقین بود، من آن را هم از امّت
تو برداشتم و بجاي آن پنج نماز در پنج وقت قرار دادم، و مجموع آنها پنجاه و یک رکعت است، و اجر و ثواب پنجاه رکعت را در
1) و کار نیک امّتهاي سابق یک حسنه داشت و در برابر کار بدشان نیز ) این نماز پنجگانه مقرّر داشتم. ص: 492
یک سیّئه ثبت میشد، و آن از سختیهاي آنان بود، پس آن را نیز تغییر داده و کار نیک افراد امّت تو را ده برابر پاداش، و کار
بدشان را فقط یک سیّئه مقرّر نمودم. و در امّتهاي پیشین رسم بر این بود که اگر کسی نیّت کار خیري نموده ولی آن را انجام
نمیداد هیچ حسنهاي برایش ثبت نمیشد، و در صورت عمل یک حسنه محسوب میشد، ولی امّت تو اگر نیّت خیري نماید و عمل
هم نکند یک حسنه در دفتر او محسوب خواهد شد، و در صورت عمل به آن ده حسنه، و این از سختیهایی بود که از امّتت برداشتم.
و امّتهاي سابق را رسم بر این بود که اگر یکی قصد خطایی داشت و عمل نمیکرد ثبت نمیشد، و در صورت انجام یک خطا
مکتوب میشد، ولی امّت تو اگر قصد خطایی کرده ولی انجام ندهند یک حسنه برایشان ثبت میشود، و این دستور سختی براي
امّت پیشین بود و آن را نیز از امّت تو برداشتم. و امّتهاي سابق اگر مرتکب گناهی میشدند آن خطا بر درب منزلشان مکتوب
، میشد، و توبه ایشان را محرومیّت از خوردن بهترین خوراك نزد او قرار داده بودم، و این را نیز از امّت تو برداشتم، الاحتجاج، ج 1
ص: 493 و از گناهشان فقط من خبر دارم و آن را بشدّت محفوظ میدارم، و توبهاشان را بدون عقوبت میپذیرم، و آنان را به
محرومیّت از خوردن غذا عقوبت نکنم. ( 1) و امّتهاي سابق را رسم بر این بود که صد سال به درگاه خداوند توبه میکردند، یا
هشتاد یا پنجاه سال، سپس توبهاش را- بیآنکه او را مبتلا به عقوبات دنیایی کنم- نمیپذیرفتم، و این نیز از جمله شدائدي بود که
از امّت تو برداشتم، و در عوض یکی از افراد امّت تو اگر بیست سال مرتکب گناهی شود، یا سی سال، یا چهل سال، یا صد سال،
سپس توبه کرده و یک لحظه پشیمان شود، من همه آنها را میبخشم. پس رسول خدا عرضه داشت: پروردگارا وقتی همه اینها را
خداوند تبارك و تعالی فرمود: ،«1» بمن عطا فرمودي پس بر آن بیافزاي. فرمود: بخواه. عرض کرد: رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَۀَ لَنا بِهِ
این را در باره امّت تو انجام دادم، و بلایاي عظیم را از دوش ایشان برداشتم، در صورتی که حکم من در باره همه این است که هیچ
کسی را بالاتر از توانش تکلیف نکنم. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله عرضه داشت: وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا،
خداوند فرمود: ص: 494 این را در مورد توبهکنندگان امّت تو انجام دادم. سپس پیامبر عرض نمود: فَانْصُ رْنا عَلَی
الْقَوْمِ الْکافِرِینَ، خداوند فرمود: امّت تو همچون خالی سفید بر بدن گاوي سیاهند، آنان قادر و قاهرند، همه را به خدمت گیرند و به
خدمت هیچ کسی در نیایند، و این به جهت کرامت و احترام تو در نزد من است، و بر من واجب است که دین تو را بر تمام ادیان
چیره گردانم، تا اینکه در شرق و غرب عالم جز دین تو باقی نماند، و گر نه همه ایشان به تو جزیه دهند. ( 1) عالم یهودي گفت: این
حضرت سلیمان است که شیاطین به فرمان او بودند، و هر چه میخواست براي او میساختند: معبدها و تندیسهها و تمثالها. حضرت
علیّ علیه السّلام بدو فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بهتر و برتر از آن عطا شده، شیاطین در حالی
صفحه 152 از 184
تحت فرمان او بودند که هنوز در کفر بسر میبردند، ولی شیاطین تحت امر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله همه مؤمن بودند، پس نه نفر
از اشراف گروه جنّیان؛ یکی از جنّ نصیبین بود و هشت نفر ایشان از بنی عمرو بن عامر که از أهل یقین ایشان بودند خدمت آن
حضرت شرفیاب شدند که عبارتند از: شضاه، مضاه، هملکان، مرزبان، ص: 495 مازمان، نضاه، هاضب، هضب و
و اینان نه نفر «1» عمرو، و ایشان کسانی هستند که خداوند در بارهاشان میفرماید: وَ إِذْ صَرَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ
میباشند، پس جنّیان خدمت آن حضرت آمدند و پیامبر داخل نخلستان بود، آنان عذرخواهی کرده و گفتند: ما گمان کردیم که
خداوند کسی را مبعوث نفرموده. و از پی آن هفتاد و یک هزار تن از ایشان با پیامبر بیعت نمودند که روزه گیرند و نماز گزارند و
حجّ بجاي آرند و جهاد کنند و خیرخواهی مسلمین کنند، و از یاوهگوییهاي خود در باره خداوند عذر خواستند. اي یهودي این عطا
برتر از آن چیزي است که به سلیمان داده شده، پس پاك و منزّه است خداوندي که شیاطین را پس از تمرّد براي نبوّت محمّد
( مسخّر نمود، و آنان پنداشته بودند که خداوند داراي فرزند است، لهذا بعثت آن حضرت شامل بیشماري از جنّ و انس گردید. ( 1
عالم یهودي گفت: این حضرت یحیی بن زکریّا است، گفتهاند: باو هنگام خردسالی حکم و حلم و فهم داده شده، و او بیهیچ
گناهی میگریست، و روزه را وصل میکرد. حضرت به او فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن
عطا شده، ص: 496 حضرت یحیی در زمانی زندگی میکرد که نه بتی بود و نه جاهلیّتی، و حضرت محمّد صلّی
اللَّه علیه و آله در میان بت پرستان و حزب شیطان حکم و فهم داده شد، و کمترین رغبتی به بتها و مراسم آنان نشان نداد، و هیچ
دروغی از او شنیده نشد، و او فردي امین بود و راستگو و حلیم، و او روزه را هفتگی به هم وصل میکرد یا کمتر یا بیشتر، و وقتی به
این عمل او اعتراض میشد میفرمود: من مانند هیچ کدام شما نیستم، من زیر سایه [الطاف] پروردگارم بوده؛ مرا غذا داده و آب
مینوشاند. و آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله بیهیچ جرمی و فقط از سر خشیت خداوند بقدري میگریست که محلّ سجده او
تماما خیس میشد. ( 1) عالم یهودي گفت: این حضرت عیسی بن مریم است، میپندارند که او در گهواره سخن میگفته. حضرت
علی علیه السّلام بدو فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله در حالی از شکم مادرش متولّد شد که دست
چپ خود را بر زمین، و دست راستش را به آسمان بالا گرفته، و لبان خود را به یکتاپرستی حرکت داد. در این حال نوري از
دهانش آشکار شده که أهل مکّه در آن قصرهاي بصري و اطراف آن از شام، و قصرهاي حمر از یمن و اطرافش، و قصرهاي بیض
از اسطخر و حوالی آن را دیدند. و تمام دنیا در شب تولّد آن حضرت نورانی شد، تا ص: 497 آنجا که گروه جنّ و
انس و شیاطین به وحشت افتاده و گفتند: یک واقعهاي بر روي زمین رخ داده، و در شب میلاد؛ ملائکه مشاهده شدند که بالا و
پایین میروند و مشغول تسبیح و تقدیس خداوند میباشند، و بعضی ستارگان به لرزه در آمده و برخی سقوط نمود، و اینها همه از
علائم و نشانههاي تولّد آن حضرت بود. و ابلیس لعین پس از مشاهده آن عجائب قصد آن نمود به آسمان رود، و او را در آسمان
سوم جایگاهی بود و شیاطین استراق سمع میکردند، پس هنگامی که آن شگفتیها را دیدند قصد استراق سمع نمودند، و چون
خواستند این کار را انجام دهند از تمام آسمانها محجوب شده و با شهابهاي آسمانی ممنوع و مترود گشتند، و اینها همه دلائل نبوّت
او است. ( 1) عالم یهودي گفت: این حضرت عیسی است که میپندارند مرض پیسی و جذام را به اذن خداوند شفا میداده. حضرت
علیّ علیه السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله برتر از آن عطا شده، و آن حضرت بسیاري از
دردمندان را درمان نموده، روزي رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در بین أصحاب خود نشسته بود و سراغ مردي از یارانش را
گرفت، گفتند: اي رسول خدا، ص: 498 او از شدّت بلا و گرفتاري مانند جوجه بیپر شده، با شنیدن این سخن آن
حضرت بر بالین او آمده و فرمود: آیا براي سلامتی خودت دعایی به درگاه خداوند نمودهاي؟ گفت: آري، این گونه دعا کردم که:
رسول خدا صلّی اللَّه علیه ،« اي پروردگارم مرا به هر عقوبتی که میخواهی در آخرت مبتلا نمایی همان را براي من در دنیا قرار بده »
و ،« پروردگارا در دنیا و آخرت به من حسنهاي عطا فرما و از آتش دوزخ مرا برهان » : و آله فرمود: چرا این گونه دعا نکردي که
صفحه 153 از 184
چون این گونه دعا نمود فی الفور از بند بیماري رها گشت و صحیح و سالم برخاسته و با ما خارج شد. ( 1) و مردي از [قبیله] جهینه
مبتلا به جذام سختی شده و از شدّت آن گوشتش تکّه تکّه گردیده بود روزي نزد آن حضرت آمده و از بیماري شکایت کرد،
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله آب دهان مبارك خود در قدحی از آب ریخته و فرمود: با این بدن خود را مسح کن، او با انجام
این کار شفا یافت بطوري که هیچ اثري از بیماري در او دیده نشد. و بار دیگر مرد عرب مبتلا به پیسی نزد آن حضرت آمده و
ایشان آب دهان خود را بر آن سفیدي نهاده و آن برطرف شد و سلامت برخاست. و اگر تو میپنداري که عیسی دردمندان را از
مرضشان شفا داده، بدان که روزي محمّد صلّی اللَّه علیه و آله با ص: 499 یکی از أصحاب نشسته بود که زنی آمده
و گفت: اي رسول خدا، پسرم در شرف مرگ است، و قصد دادن هر غذایی را به او میکنم در حال دهندره (غشّ) میکند، پس
آن حضرت برخاسته و ما نیز در پی او روان شده تا به بالین مریض رسیدیم آن حضرت بدو فرمود: اي دشمن خدا از دوست خدا
دور شو! زیرا من رسول خدایم! پس بیدرنگ شیطان از جسم او خارج شد، و بیمار صحیح و سالم با ما به لشکرگاه آمد. و تو اي
یهودي اگر فکر میکنی که عیسی کوران را شفا داده، پس محمّد صلّی اللَّه علیه و آله نیز بیشتر از آن را انجام داده: قتادة بن ربعی
فرد سالمی بود، ولی در روز احد در اثر اصابت یک تیر چشمش از حدقه در آمد، و رسول خدا با یک معجزه آن را به جاي خود
باز گردانده و او شفا یافت، و آن چشم به همان زیبایی و روشنایی چشم دیگرش شد. ( 1) و نیز عبد اللَّه بن عبید در روز حنین
بشدّت از ناحیه دست مجروح شد و آن حضرت با کشیدن دست خود بر ناحیه مجروح آن را بیهیچ تفاوتی با دست دیگر مثل اوّل
خود نمود. و همین جراحت براي محمّد بن مسلمه در روز کعب بن اشرف در چشم و دستش رخ داد و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و
آله دست خود بر آن کشیده و برطرف شد. ص: 500 و نیز همین مجروحیّت براي عبد اللَّه بن انیس در ناحیه
چشمش رخ داد، پس آن حضرت دست خود بر آن کشید و بر طرف شد، و اینها همه از دلائل نبوّت او است. ( 1) عالم یهودي
گفت: در باره عیسی میپندارند که به اذن خداوند مرده زنده میکرد. حضرت فرمود: همین طور است، و روزي حضرت محمّد
صلّی اللَّه علیه و آله نه دانه سنگریزه در دستانش تسبیح گفتند، و شدّت نغمههاشان از جمود بیروح آنها شنیده میشد، و اینها براي
اتمام حجّت نبوّت آن حضرت بود، و مردگان با او سخن گفته، و از ترس سختیهاي آن دست به دامن رسول خدا میشدند، و
روزي با أصحاب خود نماز میگزارد که فرمود: آیا از قبیله بنی نجّ ار کسی اینجا هست! اگر هست بداند که یکی از افراد هم
قبیلهاش که شهید شده بخاطر سه درهم بدهی به فلان یهودي بر درب بهشت محبوس مانده؟. و اگر میپنداري- اي یهودي- که
عیسی با مردگان سخن میگفت، عجیبتر از این براي محمّد رخ داده است، آن حضرت وقتی شهر طائف را محاصره نمود، آنان
گوسفند بریان مسمومی را براي آن حضرت فرستادند، در این بین دست گوسفند به سخن آمده و گفت: اي رسول خدا مرا نخور
زیرا مسموم شدهام، اگر تنها حیوانات زنده با او سخن میگفتند همان ص: 501 از بزرگترین حجج الهی بر منکرین
نبوّت آن حضرت بود، تا چه رسد به اینکه حیوانی ذبح شده و مسلوخ و بریان شده با او صحبت کند!. ( 1) و رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله درخت را میخواند و آن اجابت میکرد، و حیوانات اهلی و وحشی با او سخن گفته و به نبوّت او شهادت میدادند و
آنها را از عصیان خود بر حذر مینمود، و اینها همه برتر از آن چیزهایی بود که به عیسی علیه السّلام عطا شده است. عالم یهودي
گفت: در باره عیسی پنداشتهاند که قوم خود را از آنچه میخوردند و در خانه انباشته بودند مطّلع میساخت. حضرت علیّ علیه
السّلام فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بیشتر از اینها را دارد، حضرت عیسی علیه السّلام مردم را از
آنچه پشت دیوار داشتند خبر داد، و حضرت محمّد (صلی اللَّه علیه و آله خبر از سرزمین مؤته داد با اینکه در آنجا حاضر نبود، و
جنگ جهادگران را وصف نموده و شهدایشان را بر شمرده با اینکه میان او و آنان یکماه راه بود، و هنگامی که یکی از آنان
بسرعت از مؤته نزد آن حضرت آمده تا از او بپرسد بدو فرمود: تو باز میگویی یا من ماجرا را شرح دهم؟ او گفت: شما بفرمایید، و
تمام جزئیات را شرح داد. و آن حضرت را رسم بر این بود که مردم مکّه را از همه اسرارشان باخبر میساخت. ص:
صفحه 154 از 184
1) یکی از آنها قضیّهاي میان صفوان بن امیّه و عمیر بن وهب بود، وقتی عمیر نزد آن حضرت آمده و گفت: من براي خلاصی ) 502
فرزندم اینجا آمدم بدو فرمود: تو دروغ میگویی، بلکه حضور تو در اینجا فقط به جهت وعدهاي است که تو در مجلس یادآوري
کشتهگان خود به کارزار بدر به او دادهاي که مرا بکشی و در ابتدا به جهت عیال و بدهی عذر آوردي، ولی وقتی صفوان همه آنها
را تقبّل کرد تو نیز آماده انجام قتل من شدي، و حال آمدهاي تا نقشه شوم خود را به انجام برسانی! و عمیر با شنیدن این کلام که
جز او و صفوان هیچ کس از آن مطّلع نبود، زبان به تصدیق گشوده و گفت: من شهادت میدهم که معبودي جز اللَّه نیست و اینکه
تو فرستاده خداوندي. و اي یهودي مانند این مطالب بسیار است و بیشمار. عالم یهودي گفت: در باره حضرت عیسی علیه السّلام
میپندارند که او از گل شبیه پرندهاي ساخته و در آن میدمید و به فرمان خداوند پرندهاي زنده میشد. حضرت علیّ علیه السّلام
فرمود: همین طور است، و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله شبیه این کار را انجام داده، آن حضرت در روز حنین سنگی را در
دست گرفته بود که ما صداي تسبیح و تقدیس را از آن میشنیدیم، سپس به سنگ گفت: شکافته شو! بیدرنگ سه قطعه شد،
ص: 503 و ما از هر قطعه؛ تسبیحی غیر از تسبیح دیگري میشنیدیم. ( 1) و نیز در روز بطحاء در پی درختی فرستاد
و آن اجابت نمود، و هر کدام از شاخههاي آن به طرق مختلف تسبیح و تهلیل و تقدیس میکرد، سپس به آن فرمود: دو نیم شو،
بیدرنگ دو نیم شد، سپس فرمود: به هم متّصل شو! فی الفور به هم وصل شد. سپس بدان فرمود: به نبوّت من شهادت بده! شهادت
داد، سپس فرمود: با تسبیح و تهلیل و تقدیس به مکان خود باز گرد، پس بازگشت، و مکانش در محلّ قصّابهاي مکّه است. عالم
یهودي گفت: در باره عیسی میپندارند که بسیار أهل سفر و سیاحت بود. حضرت علیه السّلام فرمود: همین طور است، و سیاحت
حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله در جهاد بود، و مدّت ده سال اقدام به مجاهده و جنگ با أهل ضلال از حاضر و بادي نمود، و
هزاران عرب کافر را پس از اتمام حجّت با کلام؛ از تیغ شمشیر گذراند و لحظهاي در این امر فروگذار نکرد، و هیچ سفري را جز
براي مقاتله و مجاهده ننمود. عالم یهودي گفت: در باره عیسی میپندارند که زاهد بود. حضرت فرمود: همین طور است، و حضرت
محمّد صلّی اللَّه علیه و آله از تمام انبیاء زاهدتر بود، ص: 504 او سیزده زوجه جز کنیزان داشت، و هیچ سفرهاي
برایش پهن نشد که در آن گندم باشد، و اصلا نان گندم تناول نفرمود، و از نان جو هم سه روز متوالی سیر نخورد، آن حضرت در
حالی وفات یافت که زره او به چهار درهم در رهن فردي یهودي بود، و با تمام غنائمی که از فتوحات بدو رسید هیچ طلا و نقرهاي
باقی نگذاشت، و آن حضرت در یک روز سیصد چهار صد هزار تقسیم کرد و هنگام غروب فرد سائلی از او درخواست مال
میکرد و میفرمود: قسم به خدایی که محمّد را مبعوث فرموده هیچ مقداري از جو و نه گندم و نه درهم و نه دیناري تا بحال در آل
محمّد به غروب نرسیده و باقی نمانده است. ( 1) عالم یهودي گفت: با این توضیحات من نیز شهادت میدهم که معبودي جز اللَّه
نیست و اعتراف میکنم که محمّد رسول خدا است، و به این مطلب اقرار میکنم که خداوند عزّ و جلّ هیچ درجه و فضیلتی به انبیاء
و مرسلین عطا نکرده جز آنکه همهاش را در محمّد جمع نموده است، و چندین درجه او را بر جمیع انبیاء فزونی بخشیده است. در
اینجا ابن عبّاس به حضرت علیّ علیه السّلام عرض کرد: اي أبو الحسن من شهادت میدهم که تو از راسخین در علم و دانش
میباشی. ص: 505 حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: واي بر تو! چرا نگویم آنچه گفتم؛ در حقّ کسی که خداوند عزّ
.«1» و جلّ او را عظیم داشته؛ آنجا که فرموده: وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ
احتجاج حضرت أمیر علیه السّلام بر یکی از یهودیان و غیر او در انواع علوم
اشاره
128 - از صالح بن عقبه نقل است که از حضرت ( احتجاج حضرت أمیر علیه السّلام بر یکی از یهودیان و غیر او در انواع علوم ( 1
صفحه 155 از 184
صادق علیه السّلام روایت کرده است: وقتی أبو بکر وفات یافته و عمر را جانشین خود ساخت، عمر بمسجد رفته و آنجا نشست، در
این حال یک مردي به آنجا آمده و گفت: اي امیر مؤمنان من مردي یهودي و از افراد دانشمند ایشان میباشم، و قصد دارم از شما
سؤالاتی بپرسم که در صورت پاسخ به آنها اسلام خواهم آورد. عمر گفت: آنها چیست؟ گفت: سه تا، و سه تا، و یکی، اگر مایل
باشی بپرسم، و اگر در میان شما فردي عالمتر از تو هست مرا نزد او بفرست، عمر گفت: مطلوب تو این جوان است- و منظور
1) پس خدمت حضرت رسیده و سؤالش را تکرار کرد، آن حضرت ) حضرت أمیر علیه السّلام بود-. ص: 506
فرمود: چرا گفتی سه تا و سه تا و یکی، و از أوّل نگفتی هفت تا؟ گفت: در این صورت فردي جاهل باشم، اگر سه تاي أوّل را
پاسخ ندهی مرا کافی است، فرمود: اگر به همهاش پاسخ دهم مسلمان میشوي؟ گفت: آري. فرمود: حال بپرس، گفت: نام نخستین
سنگی که بر روي زمین نهاده شد، و نخستین چشمهاي که جوشید، و نخستین درختی که روئید چیست؟ فرمود: اي یهودي، شما
قائلید که نخستین سنگ بر روي زمین سنگی است در بیت- المقدس، حال اینکه دروغ میگوئید، آن همان حجر الأسودي است که
با آدم از بهشت نازل شد. یهودي گفت: بخدا که راست گفتی، این مطلب به خطّ هارون و املاي موسی است. حضرت أمیر علیه
« چشمه حیات » السّلام فرمود: و امّا نخستین چشمه؛ شما قائلید که آن چشمهاي است در بیت المقدس، و دروغ میگویید، و آن
را در آن غسل داد، و آن همان چشمهاي است که جناب خضر از آن نوشید، و هر که « نون » است؛ همان که حضرت موسی شخص
از آن مینوشید عمر جاودانی مییافت. یهودي گفت: بخدا که راست گفتی، این مطلب به خطّ هارون و املاي موسی است.
1) حضرت فرمود: و امّا نخستین درخت، شما قائلید که آن درخت زیتون است، ولی دروغ گفتهاید، و ) ص: 507
آن درخت عجوه است که با آدم از بهشت نازل شد. یهودي گفت: بخدا که راست گفتی، این مطلب به خطّ هارون و املاي موسی
است. و پرسید: و سه مسأله دوم این است که این امّت چند امام هدایت شده دارند که اگر آنان را تنها گذارند هیچ زیانی
متوجّهاشان نخواهد شد؟ حضرت فرمود: دوازده امام و پیشوا. یهودي گفت: بخدا که راست گفتی، این مطلب به خطّ هارون و
املاي موسی است. و پرسید: پیامبر شما در کجاي بهشت مأوي و مسکن میکند؟ فرمود: در بالاترین درجه، و شریفترین مکان؛ که
همان جنّات عدن است. یهودي گفت: بخدا که راست گفتی، این مطلب به خطّ هارون و املاي موسی است. و پرسید: چه کسی در
منزل او نازل میشود؟ فرمود: همان دوازده امام هدایت شده. یهودي گفت: بخدا که راست گفتی، این مطلب به خطّ هارون و
1) و پرسید: هفتمین سؤال باقی مانده، و آن این است که وصیّ پیامبرتان چند سال ) املاي موسی است. ص: 508
پس از وفات او زندگی میکند؟ فرمود: سی سال. پرسید: آیا به مرگ طبیعی میمیرد یا به شهادت میرسد؟ فرمود: بر فرق سر او
شمشیري وارد شده و ریش او را به خون سر رنگین میسازد. یهودي گفت: بخدا که راست گفتی، این مطلب به خطّ هارون و
املاي موسی است! سپس آن یهودي به طریقی نیکو مسلمان شد.
[پاسخ آن حضرت- علیه السلام- به پرسشهاي ابن کوّاء]
129 - از اصبغ بن نباته نقل است که گفت: من خدمت حضرت أمیر ( [پاسخ آن حضرت- علیه السلام- به پرسشهاي ابن کوّاء] ( 2
در آیه وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا « بیوت » علیه السّلام نشسته بودم که ابن کوّاء آمده و گفت: اي أمیر المؤمنین، منظور خداوند عزّ و جلّ از
کیست؟. فرمود: ما آن بیوتی هستیم که خداوند امر فرموده که «1» الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها
از دربهاي آنها وارد شوید، ما بابهاي خداوند و خانههایی هستیم که از ما وارد میشوند، پس هر که با ما بیعت نموده و به ولایت ما
اعتراف نماید بیشکّ از دربهاي آن خانه وارد شده، و هر که با ما مخالفت نموده ص: 509 و دیگري را بر ما
پرسید: اي أمیر المؤمنین تفسیر آیه وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلا «1» تفضیل دهد به آن خانهها از پشت وارد شده. ( 1) ابن کوّاء
چیست؟ حضرت فرمود: مائیم أصحاب أعراف، یاران خود را از سیمایشان میشناسیم، و در روز قیامت مائیم آن اعرافی «2» بِسِیماهُمْ
صفحه 156 از 184
که میان بهشت و دوزخیم، و هیچ کس به بهشت وارد نشود جز آنکه ما را شناخته و ما نیز او را بشناسیم، و کسی به دوزخ نرود جز
آنکه منکر ما بوده و ما نیز او را انکار کنیم، و اگر خداوند خواسته بود که خود را به مردم تعریف کرده تا او را به یکتایی شناخته و
از باب او در آیند همین کار را میکرد، ولی پروردگار متعال ما را ابواب و صراط و سبیل خود و همان بابی که از آن در آیند قرار
داده است، و در باره کسانی که از ولایت ما سرباز زده و دیگري را بر ما تفضیل دهند فرموده است که اینان عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ
130 - و از اصبغ بن نباته نقل است که گفت: ابن کوّاء خدمت حضرت أمیر حاضر شده و گفت: (1) ص: 510 .«3»
بخدا سوگند که در قرآن آیهاي است که آنچنان بر قلب من سخت آمده که در دین خود به شکّ و تردید افتادهام. حضرت فرمود:
مادرت مرگ و فنایت را ببیند! کدام آیه را میگویی؟ گفت: این فرمایش خداوند که: وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَ لاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ
مراد از صفّ چیست؟ [و این طیور کدامند؟] و این نماز و تسبیح چیست؟ حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: واي بر تو اي «1»
ابن کوّاء! خداوند متعال فرشتگان را بر صورتهاي گوناگون خلق کرده، این را بدان که خداوند را فرشتهاي است به صورت خروس
سپید بلندآواز که چنگال آن از زمینهاي پائینی گذشته و تاج آن خروس به زیر عرش چسبیده و تا شده است، و آن را دو بال است
که یکی در مشرق از آتش، و دیگري در مغرب از برف است، پس هنگام هر نمازي بر چنگالهاي خود ایستاده؛ گردن خود را از
زیر عرش بلند نموده و دو بال خود را همچون خروس در منازلتان به هم میزند، ص: 511 در این وقت نه آن بال
شهادت میدهم که معبودي جز اللَّه » : آتشین برف را آب میکند، و نه بال برفی آتش را خاموش میسازد، سپس ندا سر میدهد
نیست، یکتا است و بیشریک، و شهادت میدهم که محمّد بنده و رسول او و سرور انبیاء است، و اینکه وصیّ او بهترین اوصیاء
فرمود: در این حال صوت آن خروس به منازل شما رسیده و دو بال خود را مانند همان ،« است، سبّوح قدّوس ربّ الملائکۀ و الرّوح
131 - و از اصبغ بن نباته نقل است که ( فرمایش الهی: کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَ لاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ برهم میزند و در زمین تسبیح میکند. ( 1
گفت: ابن کوّاء از أمیر المؤمنین علیه السّلام پرسید: آن کیست که شب و روز میبیند و آنکه شب و روز نمیبیند؟ و آنکه شب
میبیند روز نمیبیند و آنکه روز نمیبیند و شب میبیند؟ حضرت فرمود: واي بر تو! چیزي بپرس که تو را نفعی رساند، و سؤال بیجا
مپرس، واي بر تو! امّا آنکه شب و روز میبیند فردي است که به تمام رسولان و اوصیاي گذشته و تمام کتب و انبیاء ایمان آورده، و
به خداوند و نبیّ او محمّد نیز مؤمن است، و نیز به ولایت من نیز معترف است، او بینا در شب و روز است. ص: 512
1) و امّا آنکه شبانه روز کور است فردي است که منکر تمام انبیاء و اوصیاء و کتب گذشتگان است، و با اینکه رسول خدا صلّی )
اللَّه علیه و آله را درك نموده به او ایمان نیاورده، و ولایت مرا نیز قبول ندارد، پس با این کار خداوند عزّ و جلّ و پیامبرش را انکار
نموده است، او کور شبانه روز است. و امّا فرد بینا به شب و کور به روز فردي است که تمام انبیاء و کتب را قبول دارد و منکر
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بود و ولایت و حقّ مرا قبول ندارد، پس او بیناي شب و کور به روز است. و امّا فرد کور شب و
بیناي روز فردي است که منکر انبیاي گذشته و اوصیاء و کتب است، و محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را درك و بدو و خداوند ایمان
آورده و امامت مرا پذیرفته، پس او کور به شب و بیناي به روز است. واي بر تو اي ابن کوّاء، ما فرزندان أبو طالب هستیم، توسّط ما
خداوند اسلام را آغاز نموده و به ما ختم مینماید. اصبغ بن نباته گوید: وقتی آن حضرت از منبر پایین آمد دنبال او رفته و عرض
کردم: سرور من اي أمیر المؤمنین با این سخنان دلم را قوي و توانا فرمودي! ص: 513 أمیر المؤمنین علیّ علیه السّلام
به من فرمود: اي اصبغ، هر که در ولایت من شکّ کند در ایمان خود به تردید افتاده، و آنکه معترف به ولایت من باشد در اصل به
ولایت خداوند اعتراف نموده، و ولایت من متّصل به ولایت خداوند همچون این دو انگشت- و آن دو را جمع فرمود- است، هر که
به ولایت من اعتراف نماید پیروز و کامیاب است، و منکر آن ناکام و زیاندیده و مایل به آتش است، و هر که به آتش رود سالهاي
132 - و از اصبغ بن نباته نقل است که گفت: پاي منبر حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام، ابن کوّاء برخاسته و ( سال در آن بماند. ( 1
گفت: اي أمیر المؤمنین، ذو القرنین که بود، آیا پیغمبر بود یا فرشته؟ و بفرمایید که آیا دو قرن (برآمدگی) او از طلا بود یا نقره؟
صفحه 157 از 184
حضرت فرمود: نه پیغمبر بود و نه فرشته، و دو قرن او نه از طلا بود و نه از نقره، بلکه او فقط بندهاي بود که خداوند را دوست داشته
و محبوب او شده بود، براي خدا خیرخواهی میکرد و مورد توجّه حضرت حقّ بود، و وجه تسمیه او به ذو القرنین این بود
ص: 514 که او قوم خود را به سوي خدا خواند، و آنان بشدّت بر قرن او زدند، پس مدّتی از میان آنان غایب شده
سپس بسوي ایشان بازگشت و این بار بر قرن دیگرش زدند، و در میان شما مثل او موجود است. مترجم گوید: در وجه شباهت
و ذکر قصّۀ » : حضرت أمیر علیه السّلام به ذو القرنین وجوهی چند گفتهاند، ابن اثیر در کتاب النّهایه گوید: از احادیث علیّ این است
و این سخن « و پس از نقل سرگذشت ذو القرنین گفت: و در میان شما نیز مانند او میباشد » : یعنی « ذي القرنین ثمّ قال: و فیکم مثله
را بگونهاي گفت که مرادش خود آن حضرت بود، زیرا دو بار بر سر مبارکش ضربه وارد شد، یک بار در روز خندق و دیگري
و جناب استاد غفّاريّ- أیّده اللَّه- با استناد به آیه مبارکه: إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً- ،« بدست ابن ملجم ملعون
إلی- وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَ  قا وجه شباهت آن حضرت را به ذو القرنین در این میبیند که: ذو القرنین در آن چند روزي که قدرت را
در دست گرفت تمام به خیر و صلاح مردم رفتار کرد، و به اصلاح خرابیها و خرابکاریها پرداخت و نظیر این اعمال بلکه بهتر از آن
-133 و از حضرت صادق از پدران گرامش (1) .«1» از امیر مؤمنان علیه السّلام در ایّام قدرتش در این امّت به نصّ تاریخ صادر شد
علیهم السّلام نقل است که أمیر المؤمنین علیه السّلام روزي در فضاي مسجد نشسته بود و مردم گرد او جمع بودند که مردي
برخاسته و گفت: اي أمیر المؤمنین چطور میشود که شما در مکانی هستی که خداوند شما را در آن مکان فرو آورده، در حالی که
پدر تو به آتش در عذاب است؟ ص: 515 حضرت علیه السّلام فرمود: خدا زبانت را ببرد! قسم به خدایی که محمّد
را به پیامبري مبعوث فرمود، اگر پدرم تمام گناهکاران زمین را شفاعت کند خداوند آن را میپذیرد، مگر میشود که پدرم به آتش
در عذاب باشد و فرزند او قسیم بهشت و جهنّم باشد؟! قسم به آنکه محمّد را به پیامبري مبعوث فرمود بیشکّ نور پدرم در روز
قیامت همه انوار خلایق؛ جز پنج نور: نور محمّد و نور من و نور حسن و نور حسین و نور نه فرزند از اولاد حسین را خاموش و بیاثر
میسازد، زیرا نور او از نور ما است، خداوند آن را دو هزار سال پیش از خلق آدم آفریده است.
احتجاج آن